تفسیر سوره حاقه

بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه وتفسیرسورۀ  الحاقه

 

سورۀ حاقه درمکۀ مکرمه نازل شده ودارای پنجاه ودوآیه ودو رکوع می باشد.

قبل از همه باید گفت که سورۀ الحاقه در مکۀ مکرمه نازل شده است. این سوره در ترتیب مصحف شریف  شصت و نهمین سورۀو در ترتیب نزول هفتاد و هشتمین سورۀ قرآن عظیم الشأن است.

وجه‌ تسمیه:
این‌ سورۀ‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با پرسش‌ از قیامت‌ که‌ الحاقه‌ اسمی‌ از اسمای‌ آن‌ است‌، «الْحَاقَّةُ
» نامیده‌ شد.

سورۀ «الْحَاقَّةُ‌» سورۀ است‌ سخت‌ تکان‌ دهنده‌ و عظیم‌ که‌ این‌ احساس‌ را به ‌قوت‌ و صلابت‌ تمام‌ در انسان‌ ایجاد می‌کند که‌ کار دین‌ جدی‌ است‌ و هیچ‌ مجالی‌ برای‌ بی‌پروایی‌ در برابر تطبیق دین وجود ندارد .
«
حاقّه‌» يكى از نامهاى قيامت است. در این سوره وقایع هولناک قیامت وسزای فجار وکفار وپاداش متقین را  بیان داشته است.

در این سوره با تمام قاطعیت كمترين ترديد؛  بیان گردیده است که : قيامت «حق» است و بدون معاد، زندگى، آفرينش و حيات، پوچ و لغو خواهد بود.

بصورت کل كلمۀ «الْحَاقَّةُ »، در سه آيۀ  اول سوره تكرار شده و سپس به توصيف قيامت، و امت‌هاى گذشته و باز هم قيامت و وحى نبوى پرداخته است

محتوای سوره:
طوریکه یاد آور شدیم،اين سوره مسألۀ« حاقه» یعنی قیامت را به ياد می‌آورد، در قرآن عظیم الشأن چندین نام دیگری هم برای قیامت آمده است که در سورۀ بالفظ « الْحَاقَّةُ » سپس بالفظ «قارعه » وبعد بالفظ «واقعه » یاد آوری  شده است وتمام اینها  نامهای قیامت هستند.

کلمۀ « الْحَاقَّةُ » به معنای حق وثابت می باشد، ونیز به معنی آن که چیزی را ثابت کند هم آمده است واین لفظ با توجه به هردو معنی، در مورد قیامت صدق می کند زیرا طوریکه گفتم خود قیامت هم حق ووقوع آن ثابت ویقینی است ونیز قیامت، جنت را برای اهل ایمان وجهنم را برای کفار ثابت ومقرر می نماید.
در این سوره به طور اجمالی به سرانجام امت های پرداخته، آنانیکه منکرین روز قیامت بودند، ودر بخش دیگری اوصاف حاقه را بيان می‌كند، و اينكه در آن روز مردم دو گروه اند، یکی اصحاب یمین ودیگری اصحاب شمال یعنی اینکه، یكى اهل سعادت و ديگرى اهل شقاوت اند، ودربخش دیگر در راستى و درستى خبرها و سخنان قرآن عظیم الش
أن تأكيد نموده، آنها را حق اليقين معرفى میدارد.

 

ارتباط اش با سورۀ قبلی:
چون در آخر سورۀ قلم در باره حوادث  قيامت و وعيد كافرین ذكر شد خداوند سورۀ حاقّه را نيز به ياد قيامت و احوال اهل آتش آغاز و شروع نموده است.

تعداد آیات، کلمه وحروف:
این سوره دارایی 52 آیات، 256 کلمه و 1084 حرف می باشد.

مهمترین هدف این سوره:
مهم‌ترين هدف سورۀ حاقّه يادآورى قیامت، یاد آوري و تأكيد بر حتمی بودن  بر وقوع آن است.

ترجمه وتفسیر سورۀ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خدای بخشاینده ومهربان

 

الْحَاقَّةُ ﴿۱

آن روز ثابت، رخ دهنده و حق ( روز رستاخیز که  وقوعش بطور حتمی است). (۱)
«
ٱلۡحَآقَّةُ» به معنی «واقع شدنی، رخ دهنده،یکی ازنام‌های قیامت است،که حق و باطل ثابت می شود،وعد ووعید با پاداش و جزا تحقّق می یابد».

مَا الْحَاقَّةُ ﴿۲

آن روز ثابت و حق چیست؟  (قیامت و صحنه‌های هول انگیزش چگونه و دارای چه صفات، هولناکی‌ها، خطر‌ها و احوالی است.) (۲)
«الْحَاقَّةُ» از «حق» گرفته شده و به معنى امر ثابت و محقّق است. همچنان طوریکه در فوق یاد آور شدیم «الْحَاقَّةُ»، يكى از نام‌هاى قيامت است، وبا تمام حق الیقین اقرار نمایم که: قيامت واقعه‌اى حتمى، حقيقى و ثابت است.

قیامت:
قیامت در لغت از قیام‌، خیزش‌ وبرخاستن گرفته شده است‌؛ و در اصطلاح‌ برخاستن‌ انسان‌ از خاک‌ و حضوراش  در برابر خالق لایزال ‌ پس‌ از مرگ است.

قیامت صغری و قیامت کبری: 

هر کس وفات می کند  قیامت صغراى او بر پا می‌‏شود (من مات قامت قیامته) و سرآغازى است براى پاداش و جـزا های  که بخشى آن جنبه برزخى دارد و بخش دیگرى در قیامت کبرى یعنى قیامت عمومى برانسانها عملی می گردد، قابل تذکر است که:در هیچ یک از این دو مرحله نه چاره‏‌جویی ها مؤثر است، و نه در برابر اراده الهى یار و یاورى وجود دارد.

 ترس وهیبت قیامت صغرى مثل ترس وهیبت  قیامت کبرى است، با این فرق که در قیامت صغرى ترس  فردى است و در قیامت کبرى ترس وهیبت اش تمام مخلوقات را فرا می‌‏گیرد.

قیامت صغری (عالم برزخ): انسان پس از مرگ وارد عالم قیامت نمی شود، بلکه به عالم برزخ وارد می گردد. منظور از عالم برزخ، جهانی است که میان دنیا و عالم آخرت قرار دارد، یعنی هنگامی که روح از بدن جدا می شود، پیش از آن که بار دیگر در قیامت به بدن اصلی باز گردد، در عالمی که میان این دو عالم است و برزخ نامیده می شود، قرار خواهد داشت.

قیامت کبری (عالم بعد از برزخ) قیامت کبری عالمی است که پس از عالم برزخ همه انسانها از اولین تا آخرین جمع شده، و وارد مرحله ی جدیدی از زندگی و حیات می شوند؛ و به پاداش و یا جـزای اعمال و رفتار زندگی دنیایی خود می رسند.

مشهور ترین نام برای روز قیامت« یوم القیامة» است که 70 بار در قرآن عظیم الشأن ذکر یافته است.

خوانندۀ محترم!
در آیۀ «الْحَاقَّةُ مَا الْحَاقَّةُ» به یک واقعیت بر می خوریم، و آن اینکه  قیامت، روزى بس بزرگ و هولناكی است. تعریف وتوصیف این روز به جز از طریق وحی، قابل شناخت، وتعریف نیست. یقین وحکم شرعی همین است که: آنعده از اشخاصیکه  به تكذيب قیامت می پردازند، بطور یقین گرفتار قهر وعـذاب الهی در دنيا و آخرت می گردند.

وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّةُ ﴿۳

وتو چه دانى كه آن روز واقع شدنی چيست؟(۳)

در این آیۀ مبارکه الله تعالی خطاب به پیامبر اسلام محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم می فرماید: 

ای پیامبر! دربارۀ حقیقت قیامت چه میدانی؟ یعنی قیامت بالاتر از توصیف و بزرگتر از تصوّر انسانی است، بصورت کل در این روز حوادث عظیم وغول پیکری به وقوع می پیوندد.

كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ ﴿۴
قوم ثمود و عاد  آن روز کوبنده را تکذیب کردند. (۴)

معنی لفظی« قَارِعَةِ » کوبنده است، واین لفظ از آن جهت برای قیامت به کار برده شده است، که آن مضطرب وبی قرار کننده همه مردم وپراگنده کنند ه همه اجسام آسمانها وزمین است. (تفسیرمعارف القرآن علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی سورۀالحاقه)
طوریکه در فوق یاد
آور شدیم که تکذیب کنندگان این روز با عظمت ( قیامت ) به مصایب دردناکی هم در دنیا وهم آخرت مواجه ومؤاخذه می شوند، طوریکه قوم عاد وثمود،به همچو مصایبی مبتلا شدند، زیرا تکذیب در فهم کل مقدمه طغيان بوده و چیزی واضح است که طغيان، سبب نابودى می گردد.
قوم
 ثمود یعنی قوم صالح علیه السلام وقوم عاد یعنی قوم هود علیه السلام ازجمله اقوام اند که هزار سال قبل از میلاد تا زمان بعثت محمد  رسول الله صلی الله علیه وسلم درسرزمین امروزی عربستان سعودی زندگی بسر می بردند.

در داستان‌های قرآن عظیم الشأن آمده است که قوم عادوثمود بنابر بر انکار وتکذیب روز قیامت به وسیلۀ عذاب الهی از میان رفته و مضمحل شدند.

فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ ﴿۵

اما قوم «ثمود» با عذابی طغیان هلاك شدند. (۵)

«ٱلطَّاغِيَةِ » « آوازسهمگین، بلایی که شدنشازحد بگذرد، هدف از« الطَّاغِیَة» در این آیه مبارکه، همان صدای تند و تیزی که از حد تمام صدا های دنیا متجاوز باشد،قلب و دماغ انسان نتواند آن را تحمل کند، کلمه صاعقه همچنان در سوره  (فصّلت ) نیز ذکر یافته است و برخی از مفسرین در تعریف کلمه «صاعقه » نوشته اند که عبارت از اوازی مهیبی که با لرزش همراه باشد، طوریکه سورۀ « اعراف » کلمه « رَجْفه » ودر سوره  (هود ) کلمه « صَیْحَه » استعمال گردیده است.

زمانیکه نافرمانی قوم عاد وثمود از حد و مرز گذشت، عذاب الهی بر آنها به صورت صدای مهیب و سخت، نازل شد، که مجموعۀ از تمام جرقه های برق جهان و صدا های شدید آن بود که در آثر آن قلب ها شان پاره  شدند.

الله  تعالى در طول تاریخ، امت هاى متعددی را به خاطر تكذيب و انکار ازقيامت هلاك كرد، پس در حقيقت اين آيات جواب«ما»استفهاميه است.  همچنان كه جمله« فاذا نفخ فى الصور...»جواب ديگرى است. و حاصل معنی اين است كه قيامت همان كوبنده اى است كه قوم ثمود، قوم عاد، فرعون و طاغوتهاى قبل از او و موتفكات و قوم نوح تكذيبش كردند، و خدا به اخذ  معاقبه و پیگرد شديد ايشان را بگرفت، و به عذاب انقراض هلاكشان كرد.
اما در مورد اینکه ثمودی هاچگونه به هلاکت رسیدند در آیۀ فوق خواندیم:« فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكوا بِالطاغِيَةِ »  اين جمله اثر تكذيب ثمود را به طور مفصل بيان مى كند، و در اينكه مراد از طاغيه چيست؟  آيا صيحه ( صدای محکم و کر کننده ) آسمانى است و يا زلزله است و يا صاعقه ؟ آيات قرآن عظیم الشأن مختلف است. در سورۀ  هود سبب هلاكتشان را صيحه دانسته، فرموده
 :«و اخذ الذين ظلموا الصيحه »ودر سورۀ اعراف عامل هلاکت آنان را زلزله دانسته اند.  

وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ ﴿۶

اما قوم عاد را با باد سخت ونیرومند، بسیار سرد و طغیان گر به هلاکت رسیدند. (۶)

«بِرِيح صَرۡصَرٍ» ( به باد سوزان یا سرد یا آواز شدید )

«عاتيه»(ازمصدر)عـتـو» به معناى طغيان و سرپيچى از اطاعت و ناسازگارىاست. 

وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكوا بِرِيحٍ صرْصرٍعَاتِيَةٍ كلمه«صرصر»به معنى بادى سخت سرد و بسيار تند است.

سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى  كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ ﴿۷

پروردگار بزرگ، باد تندی را هفت شب و هشت روز پی‌درپی، بدون سستی و انقطاع بر آنان مسلّط ساخت و می دیدی که آنان مانند تنه های پوسیده ومیان تهی درختان خرما در ميان اين تند باد روی زمين افتاده و هلاك شده‏ اند. (۷)

«حُسُوما»«پی درپی».

«صَرۡعَىٰ» «برزمین افتاده، هلاک شده».

«صَرْصَرٍ» به معنى باد سرد و سخت است.
«عاتِيَةٍ» از «ع
ـتو» به معنى سركش است.

«حسوم» جمع «حاسم» يعنى انجام مكرّر و پى در پى يك عمل تا قطع و نابودى كامل.

«خاوِيَةٍ» هم به معنى میان خالى است و هم به معنى چيزى كه به زمين افتاده باشد.

«صَرْعى‌» جمع «صريع» به چيزى گفته مى‌شود كه روى زمين افتاده باشد

و «أَعْجازُ» جمع «عجز» به معنى تنه درخت است.

در آيۀ 20 سورۀ قمر مى‌خوانيم‌ «كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ»، يعنى هلاكت قوم عاد آن گونه بود كه گويا تنه بلند درخت خرما از ريشه كنده شده باشد.

«سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ» (هفت شب و هشت روز پی‌درپی ) دربرخی از روایات آمده است که این عذاب طوفان باد، بود که از صبح روز چهارشنبه آغاز گردیده تا غروب چهارشنبه دیگر ادامه یافت، که بدین ترتیب روز ها هشت و شبها هفت شدند. تفسیرمعارف القرآن علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی سورۀ الحاقه).
در این آیۀ متبرکه در می یابیم که:
پروردگار با عظمت ما بر اثر نافرمانی  هر قوم عذاب مختلف النوعی نازل می دارد،
قوم ثمود را با آتش صاعقه و قوم عاد را با باد سرد هلاك کرد.

ودر این هیچ جای شک نیست که، عذابهاى الهى گاهى دفعى است و گاهى تدريجى.
هیچ شخص وهیچ قومی به نیرومندی و قوت خویش مغرور نشود، زیرا نیرومندی وتنومندى مانع هلاكت نيست. اگر قامت و بلندى انسان مثل درخت خرما بلند باشد، در برابر قهر الهى جل جلاله به زمين مى‌افتد. جزای الهی آسان و یکسان نیست، گاهى به كلى محو و نابود اش می کند:« فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ»  وگاهی بر جسم اش می زند ومانند «أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِيَةٍ » و ملاحظه شد: که آنان مانند تنه های پوسیده و میان خالی  درختان خرما در ميان اين تند باد روی زمين افتاده و هلاك شده‏ اند.

عذاب الهی بر اقوام منحرف ویاغی:

در حدود یک چهارم و به تعریف دیگر یک ششم از قرآن عظیم الشأن در قالب داستان وقصص به حال و احوال و قصه های  اقوام پیشنین پرداخته، وطی قصه بیان داشته است که این اقوام چگونه به عذاب الهی به علت بغاوت ونافرمانی مواجه شده اند.
در سوره های مختلفی از نحوه هلاکت آنان بیانی به عمل آمده است، وعلت اینکه این اقوام در چه حالت زمانی ( درشب و یا روز، صبح و یا شام ) هلاک وتعذیب شده ان
ـد:
از جمله در (آی
ۀ 97  سورۀ اعراف ) می فرماید: «أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتًا وَهُمْ نَآئِمُونَ » (آیا نزد اهل قریه‌ها امنیتی از این هست که به آنها عذاب الله در حالتی که در شب خوابند فرا نرسد در حالی که به پروردگار خویش کفر ورزیده و پیامبرانش را تکذیب نموده‌اند؟ ).

همچنان در آیۀ 98 سورۀ اعراف می فرماید: «أَوَ أَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن يَأۡتِيَهُم بَأۡسُنَا ضُحی وَهُمۡ يَلۡعَبُونَ» (آیا نزد آنها امنیتی از این هست که عذاب به سراغ آن‌ها در حالی نیاید که آنها چاشتگاه در غفلت لهو و لعب خویش به سر می‌برند و غرق دنیای خویش‌اند؟)

ویا هم در آیۀ  99 سورۀ  اعراف می فرماید: «أَفَأَمِنُواْ مَكۡرَ ٱللَّهِۚ فَلَا يَأۡمَنُ مَكۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ » (آيا آنها خود را از مكر الهى در امان مى دانند؟! در حالى كه جز زيانكاران، خود را از مكر و مجازات خدا در امان  نمى دانند! )

خوانندۀ محترم!
در ت
أریخ دیده شده است که غرق شدن قوم نوح در روز روشن  صورت گرفت، طوریکه در( آیۀ 64 سورۀ  اعراف) می فرماید :«فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمًا عَمِينَ » (ولی آنها به آیات الله کافر شده و پیامبرش نوح را تکذیب کردند، پس خداوند  او و مؤمنان همراه او را با کِشتی نجات داد) ولی بر کافران قوم او طوفان فرستاد چون آنها آیات الله تعالی را تکذیب نموده و از خدای یگانه نافرمانی کردند در حالی که بینش و بصیرت آن‌ها کور شده بود و دریچه‌های قلب ‌های‌شان مسدود شد و فطرت آن‌ها از حق و سماع نصیحت منحرف گردید.

عذاب شبانه که همان زلزله شدید است، در شب بالای قوم ثمود نازل شد طوریکه می فرماید: «فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ » ( آیه 78 سوره اعراف )(الله تعالی  زلزلۀ شدیدی بر آنها فرستاد که نابود و هلاک‌شان ساخت و ارواح‌شان را گرفت و همۀ مردند و تبدیل به جثه‌های بی‌حرکت شدند که زندگی ندارد.
ویاهم باران سنگ که بالای قوم لوط نازل شد. طوریکه می فرماید «
وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهِم مَّطَرا فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ » (آیه 84 سوره اعراف )(خدای‌متعالی بر آن‌ها از سنگ‌های داغ، پی‌درپی و سخت بارید و این بارش سنگ آنها را متلاشی ساخت و هلاک کرد، پس تو تفکر کن که عاقبت کسانی که معاصی و گناه انجام می‌دهند و امور فحشا را کوچک می‌شمارند، چگونه است.
و یا هم ذکری از
زلزله قوم مدین(شعیب) که در آیۀ 91 سورۀ اعراف بدان اشاره شده «فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ » (خدای‌تعالی بر آن‌ها زلزلۀ شدیدی را به سبب کفرشان فرستاد و آنها در پی آن مردگان افتاده بر روی در خانه‌های خود شدند.

سخَّرَهَا عَلَيهِمْ سبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَنِيَةَ أَيَّامٍ حُسوماً فَترَى الْقَوْمَ فِيهَا صرْعَى كَأَنهُمْ أَعْجَازُ نخْلٍ خَاوِيَةٍ تسخير باد صرصر بر قوم عاد به معنى مسلط كردن آن بر آنان است.

كلمۀ«حسوم »  مع حاسم است،

كلمه«شهود»  جمع شاهد است،

و حاسم از ماده«حسم »  است ، كه به معنى داغ كردن مكرر چند بار پشت سر هم است. اين كلمه صفت است براى كلمۀ  «سبع  »، و جمله چنين معنی مى دهد: باد صرصر (عاصفه . باد تند. باد سخت . باد شدید. تندباد ) را در هفت شب و هشت روز پشت سر هم بر آنان مسلط كرد و كلمه« صرعى »  جمع صريع (به خاك افتاده ) است،

و كلمۀ  «اعجاز» - با فتحه همره - جمع «عجز» - با فتحه عين و ضمه جيم - (آخر و دنباله هر چيز) است، و كلمه«خاويه »  به معنى چيز میان خالى است كه آن را دور انداخته باشند،  که معنى آيه اين است كه خداوند متعالی  باد صرصر را در هفت شب و هشت روز مسلسل و پی در پی  بر آنان مسلط كرد، و اگر تو می بودى آن مردم را مى ديدى كه مانند ريشه هاى  میان خالی درخت خرما به زمين افتاده اند.

فَهَلْ تَرَى لَهُمْ مِنْ بَاقِيَةٍ ﴿۸

آیا کسی ازآنان  را باقی مانده می‌بینی؟!  (۸)

«باقِیَةٍ»باقیمانده.

بعد از اینکه قوم عاد به هلاکت فراگیر به  اثرگناه انکار از قیامت مواجه شد، و کسى از آنان زنده و نسلى از آنان باقى نماند، بلکه همه نابود شدند. وضمیر «لهم» در آیۀ متبرکه  به مجموع قوم ثمود و عاد بازگردد .

فحوای این آیۀ  متبرکه می آموزاند که سرگذشت اقوام پیشین از جمله عاد وثمود را که  به اثر تکذیب پیامبران خویش مورد غضب و سرزنش ودر نهایت به نابودی کامل مواجه شده اند، مطالعه و از آن عبرت بگریم.

 وَجَاءَ فِرْعَوْنُ وَمَنْ قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِكَاتُ بِالْخَاطِئَةِ ﴿۹

و فرعون و کسانی که پیش از او بودند و همچنین اهالی شهرهای ویران شده (قوم لوط) مرتکب گناهان بزرگ و نافرمانی شدند. (۹)

«جَآءَ ... بِالْخَاطِئَةِ»: مرتکب گناه شدند.
«الْمُؤْتَفِکَاتُ»: جمع مُؤْتَفِکَة، شهرها و آبادیهای تخریب شده (سورۀ: توبه ونجم).

در اینجاهدف قوم لوط  که مردم بدکردار وخطاء پیشه بودند.

«المؤتفکات» بطور جمع استعمال شده، در این باره مفسران می فرمایند که این  شهرها مربوط قوم لوط بوده است.

البته قوم لوط در چندین منطقه زندگی می کردند وهمۀ شان هلاک شدند.
«الْخَاطِئَةِ»: که خطاء کاربودند.(کفر ورزیدند، شرک نمودند ودست به ظلم وفساد زدند.)

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَابِيَةً ﴿۱۰
زیرا آنان از (فرمان) فرستاده پروردگارشان نافرمانی کردند، و الله ایشان را به سختی گرفت(۱۰)

هر یک از این اقوام  به نافرمانی و تکذیب با فرستاده رسول پروردگارشان پرداختند و آنان را اذیت  کردند. در نهایت الله تعالی آنان را به عقوبت وعذابی سختی گرفتار ساخت.
«
رَّابِيَةً» «سخت، فراوان».
«أَخْذَةً رابِيَةً» قهر وغضب الهی شديد است.

«فَعَصَوْا رَسُولَ‌ »اطاعت از پيامبران الهیواجب است، نافرمانی وبغاوت و مخالفت از هدایت شان سبب نابودى است.
«رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً» نباید فراموش کرد که
 نافرمانى از أنبياء جزا های دنیوی را همراه می باشد.
حکمت الهی همین است که پروردگار
اِتمامِ حُجّت میکند، در قدم اول پيامبر مى‌فرستد، اگر مردم از هدایت وی نافرمانى كنند، آنان را با قهر وغضب خویش گرفتار می سازد.

کلام پیامبر کلام وحی است:
قرآن عظیم الشأن با صراحت تام می فرماید:کلام پیامبر برگرفته از وحی الهی است واگر حالتی پیش اید که پیامبر حرفی مخالف با واقعیت شرعی از او سرزند بلا فاصله وحی او را تصحیح می‌کند. هیچ فرقی بین مصدر قرآن و سنت الهی نیست، باید به آن عمل نمایم واساس وبنیاد شریعت اسلامی بر هردو بناء یافته است.قرآن عظیم الشأن در (آیات 1ـ4 سورۀ النجم ) می فرماید:«وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ، مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ ، وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ، إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡي يُوحَىٰ» «قسم به ستاره چون فرود آید، که صاحب شما (محمّد مصطفی صلی الله علیه وسلم) هیچـ‌گاه در ضلالت و گمراهی نبوده است، و هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید، سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست».
وباز می فرماید : «إِن
ۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۚ» (سوره الأنعام: 50 ) «من پیروی نمی‌کنم جز آنچه را که به من وحی می‌رسد».
ودر آیۀ (113 سورۀ النساء ) می فرماید:«... وَأَنزَلَ
ٱللَّهُ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُۚ وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيما » «و خدا به تو این کتاب و حکمت (سنت) را عطا کرده و آنچه را که نمی‌دانستی به تو بیاموخت، و خدا را با تو لطف عظیم و عنایت بی‌اندازه است».

اطاعت از سنت رسول الله صلی الله علیه وسلّم  شرط ایمان است!
قرآن عظیم الشأن اطاعت از سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم را یکی از ارکان و پایه‌های اساسی ایمان برشمرده است. قبول هر آنچه از پیامبر
اسلام محمد صلی الله علیه وسلم آمده، دلیلی است بر صحت ایمان، در غیر اینصورت ایمان شخص ناتمام است. درست چون کسی که نیمی از شهادت «أشهد أن لا إله إلا الله» را بپذیرد و از نیم دیگر آن که «أشهد أن محمداً عبده و رسوله » باشد چشم‌پوشی وانکار نماید.
قرآن عظیم الشأن در (آیۀ 65 سورۀ 
ألنساء ) می فرماید: «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيما » «به پروردگارت قسم که آنان مؤمن نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع واختلاف دارند به داوری بپذیرند؛ سپس از حکمی که کرده اید در وجودشان هیچ دل تنگی و ناخشنودی احساس نکنند، وبه طور کامل تسلیم شوند».

در (آیۀ 59 سورۀ النساء ) می فرماید: «يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡء فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡروَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩ .«ای اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و نیز از پیامبر اطاعت کنید، و همچنین از صاحبان امر خودتان. و اگر دربارۀ چیزی نزاع داشتید، آن را [برای فیصله یافتنش] اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، به خدا و پیامبر ارجاع دهید؛ این [ارجاع دادن] برای شما بهتر واز نظر عاقبت نیکوتر است».

اطاعت از پیامبر اطاعت از الله ست!

در قرآن عظیم الشأن در بیش از 50 آیت با تمام صراحت به مؤمنان دستورداده شده است تا ازالله تعالی وازپیامبرش اطاعت وپیروی کنند، قرآن عظیم الشأن در(آیۀ 80 سورۀ ألنساء) می فرماید:«مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظا»
«هرکه از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده و هر که روی برتابد [حسابش با ماست.] ما تو را بر آنان نگهبان [اعمالش
ان که به طور اجبار از فسق و فجور حفظشان کنی] نفرستادیم».
همچنان در (آیۀ 59 سورۀ
ألنساء ) می فرماید «يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ» «ای اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و نیز از پیامبر اطاعت کنید. و همچنین از صاحبان امر خودتان ...».

مفسر کبیر جهان اسلام  ابن کثیر می فرماید: اطاعت از پیامبرصلی الله علیه وسلم  همان پیروی از سنت اوست.

انکار ازسنت موجب غضب الهی است:
قرآن عظیم الشأن بغاوت وسرپیچی از دستورات و فرامین و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم را موجب خشم و عقاب الهی برمی‌شمرد، طوریکه در (ایۀ 63 سورۀ النور ) می فرماید: «لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضاۚ قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمۡ لِوَاذاۚ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ » «دعوت پیامبر را در میان خود مانند دعوت بعضی از شما از بعضی دیگر قرار ندهید، خدا کسانی از شما را که برای (بی‌اعتنایی به دعوت پیامبر) با پنهان شدن پشت سر دیگران آهسته از نزد او بیرون می‌روند می‌شناسد. پس باید کسانی که از فرمانش سرپیچی می‌کنند، برحذر باشند از اینکه بلایی در دنیا یا عذابی دردناک در آخرت به ایشان رسد».
وباز می فرماید: «مَّن يُطِعِ
ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظا » (آیۀ 80 سورۀ ألنساء) «هر که از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده و هر که روی برتابد حسابش با ماست. ما تو را بر آنان نگهبان [اعمالشان که به طور اجبار از فسق و فجور حفظشان کنی] نفرستادیم».

إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاءُ حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ ﴿۱۱

ما وقتی که آب طغیان كرد شما را بر كشتى سوار نموديم.(۱۱)

در این آیۀ مبارکه پروردگاربا عظمت ما به داستان نوح اشاره می فرماید: طوریکه  (در زمان نوح) چون (با اراده و قهر ما) آب طغيان كرد شما را در آن كشتى روان سوار كرديم.
نوح علیه السلام  یکی ازپیامبران ادیان ابرهیمی است که زندگی نامه اش در تورات، انجیل وقرآن عظیم الشأن ذکر شده است. نام نوح علیه السلام تقریباً در بیشتر از چهل بار در قرآن عظیم الشأن بخصوص در شش سوره بطور مفصل وتفصیلی بیان شده است که ازآنجمله میتوان از:(سورهای
اعراف - هود - مؤمنون  - شعراء  - قمر  - نوح، ) نام برد ولی مهمترین بخش  داستان نوح در سورۀ هود آمده است که  در بيست و پنج آيه يعنى از آيه 25 تا 49 ادامه دارد.

 در زمان نوح علیه السلام فساد وبت پرستی به اوج خود رسیده بود،ومردم ازدين توحيد و از سنت‏ عدالت اجتماعى رويگردان شده بودند. در هیمن زمان بود که نوح علیه السلام را الله تعالی با « صحيفه ابراهيم » و شريعتى به سوى آنان گسيل داشت.

نوح علیه السلام به هر اندازه ایکه به دعوت خویش شدت داد، بغاوت وتمرد قومش در برابر دعوت اش بیشتر شد، به جز عدۀ قلیلی کسی دیگری به او ايمان نياوردند.   بعد از اين استنصار خداى متعالى به وى وحى كرد كه از قومش به جز آن چند نفرى كه ايمان آورده اند، احدى ايمان نمى‏آورد، و آن جناب را در بارۀ قومش تسليت گفت و دلگرمى داد،   بطورى كه ازفحوای  آيات سورۀ نوح بر می اید، نوح علیه السلام  قوم خود را به هلاكت و نابودى نفرين كرد، و از خداى متعالى خواست تا زمين را از لوث وجود همۀ آنان پاك كرده و احدى از آنان را زنده نگذارد.
بعد از اینکه حضرت نوح علیه السلام قوم خود را نفرین کرد، مطابق آيات سورۀ هود، وحی الهی برنوح علیه السلام نازل وم
أمور بر ساختن کشتی می گردد.
طوریکه از فحوای سور
ۀ هود و مؤمنون معلوم می شود، نوح علیه السلام  مطابق فرمان الهی، مشغول ساختن كشتى می شود. سپس اینکه کشتی به امر پروردگار به پایه اکمال رسید، دراینجا است که امرنزول عذاب الهی صادر شد. در اين هنگام الله متعال به  نوح علیه السلام  وحى فرستاد كه از هر حيوان يك جفت (نر و ماده )سوار كشتى كند و نيز اهل خود را به جز اشخاصی كه مقدر شده بود هلاك شوند، يعنى همسرش كه خيانت كار بود و فرزندش كه از سوار شدن در کشتی امتناع ورزيده بود و نيز همه آنهايى كه ايمان آورده بودند، سوار كند.
و ازفحوای سورۀ قمر بر مى‏آيد، همينكه آنها در کشتی سوار شدند، الله متعال درهاى آسمان را به آبى ريزان باز كرد، و زمين را به صورت چشمه هاي جوشان بشكافت، آب بالا و پايين براى تحقق شدن امرى كه مقدر شده بود دست به دست هم دادند.
همچنان از فحوای سورۀ هود فهمیده می شود که  اندازۀ آب لحظه به لحظه زیاد شده می رفت، که در نتیجه كشتى را از زمين به حرکت در آورد. طوفان همه مردم روى زمين را فرا گرفت و همه را در حالى كه ستمگر بودند هلاك كرد.

 لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ ﴿۱۲

تا آن را وسيله تذكّرى (بیداری )  براى شما قرار دهيم و گوشى كه شنوا است، آن را به عنوان مایۀ عبرت وتذکر حفظ كند. (۱۲)

«تَذْکِرَةً»: پند و درس عبرت هکذا مراجعه شودبه سوره های: طه / واقعه.
«وَٰعِيَة» «شنوا، به یاد سپارنده».

«تَعِيَ» «به یاد بسپارد».
الله تعالی درآغاز این آیۀ مبارکه می فرماید :«
لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً » از داستان قوم نوح که چگونه بر اثر نافرمانی وبغاوت از پیامبر خویش در آب وطوفان غرق شدند وچگونه مؤمنان، از طوفان نجات یافتند، که در واقعیت ذکر این داستان درس آموزنده برای بشریت بشمار می رود.  در جمله دومی با زیبای می فرماید: «لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ » واقعاً گوش شنوا وقلب سلیم وحق پرست می خواهد تا از آن عبرت بگیرد.
«وعى» (مصدر «تعیها») و «واعیة» به معناى نگه
 دارى شىء و فهم و پذیرش آن است (لسان العرب).

هدف کلی همین است که درس با دل وجان و گوش «اُذن واعیة»، شنوا، شنویده شود واز آن عبرت گرفت. بنابر همین منطق است که قرآن عظیم داستان ها وقصص اقوام وملت های پیشین رادر چارچوب درس های آموزنده و پند هاى عبرت ناکی «لنجعلها لکم تذکرة و تعیها أُذن وعیة » برای ما بیان فرموده است، تا ازحوادث تلخ این اقوام عبرت بایدگرفت. نباید به شنیدین این داستانها اکتفا کرد،بلکه  آنرا باید هضم  وبا فهم عالی عملی وبرای نسل های بعدی منتقل ساخت.

شأن نزول:آیۀ 12:

1130- ابن جریر و ابن ابوحاتم و واحدی از بریده روایت کرده اند: پیامبرصلی الله علیه وسلم  به علی بن ابوطالب گفت:  ای علی، الله تعالی  به من دستور داده است که تو را به خود نزدیک بسازم و از خود دورت نکنم، و تو را تعلیم بدهم که یاد بگیری و بر تو هم لازم است با دقت زیاد گوش فرا دهی و حفظ نمایی، پس الله تعالی «وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ » را نازل کرد.(طبری 34720، واحدی 738، ابن عساکر 2423 و ابونعیم 1 / 67 از بریده روایت کرده اند. بازهم طبری 34773 از وجه دیگر روایت کرده است. تفسیر شوکانی 2752.)

فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ ﴿۱۳

پس چون در صور دمیده شود یک دمیدنی (۱۳)

1 - دمیده شدن یک بار در صور، در آستانه برپایى قیامت « فإذا نُـفِـخَ  فى الصور نَفْخة وحدة»  مقصود از نفخ صور در این آیه - به گفتۀ مفسران - نفخ صور اولی است که نظم موجود جهان را به هم مى ریزد. سپس قیامت با نفخ صور دوم برپا مى شود.

2 - از هم پاشیده شدن نظم کنونى جهان، پیش از برپایى قیامت، با کیفیت و سرعت شگفت انگیزى خواهد بود.«فإذا نفخ فى الصور نفخة وحدة»  مطلب یاد شده، از توصیف «نفخة» به «واحدة» به دست مى آید; زیرا به هم ریختن نظم استوار کنونى جهان - آن هم تنها با یک دمیدن در صور - نشانه سرعت و عظمت شگفت انگیز فروپاشى نظام دنیا است.

«نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ»: یک دم. یعنی صدای صور یکبار ، وناگهان بلند می شود  و پیاپی باقی می ماند ، تا اینکه همه در اثر آن بمیرند.

از نصوص قرآن عظیم الشأن وسنت رسول الله صلی اله علیه وسلم ثابت است که در روز قیامت صور دوبار دمیده می شود که در صور اول «نَفْخَةٌ صعق » گفته می شود که در بارۀ آن در آیۀ 68 سورۀ زمر « فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الأَرْضِ» آمده است که تمام اهل آسمانها یعنی فرشتگان و تمام جِن و اِنس و حیوانات روی زمین،بی هوش میشوند (سپس در آن بی هوشی، همه می میمرند)وبه نفخه دوم «نفخۀ بعث » گفته می شود.
بَـعْـث به معنای بر خاستن است، و در اثر این نفخه ، تمام مردگان زنده شده، بر می خیزند، چنانچه قرآن عظیم الشأن فرموده است:« نُفِخَ فِيهِ أُخْرى‌ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ» یعنی بار دوم در صور دمیده می شود که در اثر آن ناگهان تمام مردگان زنده شده بر می خیزند،ومی نگرند.
آنچه در برخی روایات، علاوه براین دو نفخه «نفخۀ» سومی ذکر شده است به آن «نفخۀ نزع» می گویند، از ت
أمل و اندیشه در مجموع روایات ونصوص معلوم می شود که هدف از آن نفخۀ اولی است، که در ابتدا به آن « نفخۀ نزع »گفته می شود، ودر انتها « نفخۀ صعق یا بیهوشی » می گردد. (مظهری ) ( تفسیر معارف القرآن  نوشته مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی رحمه الله علیه. سورۀ الحاقه).

وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً ﴿۱۴

و زمین و کوه‌ ها از جا برداشته شوند و یکباره در هم کوبیده و متلاشی گردند. (۱۴)

«دَکَّةً»: «دکّ» به معناى خُرد کردن و ویران نمودن است (لسان العرب). یکباره در هم کوبیدن و پخش و پراگنده کردن (مراجعه شود به سورۀ :اعراف ، وسوره کهف).
«الْجِبَالُ»: ذکر کوهها بعد از زمین، که هدف در اینجا همواریها و نا همواریهای زمین است که به هم می‌ خورند و صاف می‌ گردند ( مراجعه شود به سورۀ طه )
.از فحوای آیه مبارکه « وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ»معلوم می شود که:زمین و کوه ها در آستانه برپایى قیامت، از جایگاه و مدار خود خارج خواهند شد.
همچنان از آیه « فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً
  »زمین و کوه ها در آستانه برپایى قیامت، به شدت و سرعت در هم کوبیده و ویران خواهند شد.
بصورت کل در بر پایی قیامت، زمین و کوه‌ها از جای خویش برکنده و بالا برده می‌شوند،‌ به جنبش درمی‌آیند، به سختی تکان می‌ خورند و با یک تکان شدید و هولناک چون غباری در هوا پراگنده می‌شوند.

 

فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ﴿۱۵

پس در آن روز واقعه (قیامت) رخ دهد. (۱۵)
« الْوَاقِعَةُ»: رخ دهنده. نام قیامت است.
در آن روز که قیامت برپا شود، لحظۀ است که بزرگترین حادثه پدید
رُخ می دهد که هر واقعه دیگرى در برابر آن، هیچ چیزی به حساب  نمى آید و تنها قیامت است که باید آن را واقعه نامید. این بیان  حکایت از عظمتى روز قیامت را افاده می کند که سایر واقعه ها در مقابل آن، ناچیز است و در واقع، قیامت حادثه است که مثل و مانند ندارد. 

وَانْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ ﴿۱۶

و آسمان بشگافد و در آن روز است که از هم گسسته و متلاشی گردد. (۱۶)
یعنی اینکه:
آسمان شگافته می‌ شود و انشقاق می‌ یابد و بعد از استحکام و سختی،‌ نرم و ملایم می‌شود و متانت و استحکامش را از دست می‌دهد.
«
وَاهِيَة» «سست، نا استوار».

وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ ﴿۱۷

فرشتگان در اطراف و گوشه های آسمان ایستاده اند و برای انجام مأموریتها آماده می ‌شوند ؛ و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل می‌کنند! (۱۷)

«الْمَلَکُ»: فرشتگان. اسم جنس است و در اینجا معنی جمع دارد. «أَرْجَآئِهَا»: أَرْجَآء جمع رَجیِّ، یا رَجا، کناره‌ها، جوانب و اطراف. ضمیر (ها) به آسمان جدید آن روز بر می‌ گردد (مراجعه شود: المصحف المیسّر).
«ثَمَانِیَةٌ»: عرش، بردارندگان عرش، ملائکه، کرسی، قلم، لوح
و مانند اینها از غیبیّات است و ما بدانها ایمان داریم و از چند و چون و کم و کیف آنها بی‌ خبریم.
«وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ» یعنی در روز قیامت عرش رحمان را هشت فرشته بر می دارند و در بعضی روایات حدیث آمده است که قبل از وقوع قیامت، این وظیفه محول به چهار فرشته است که در روز قیامت چهار فرشته دیگر به آنها افزوده می شود  که مجموعاً هشت تا می شود.

يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَى مِنْكُمْ خَافِيَةٌ ﴿۱۸

درچنین روزی همگی  به پيشگاه الله  براى حساب و محکمه عرضه خواهيد شد، هيچ امر نهانى تان پنهان نخواهد ماند. (۱۸)

این بدین معنی است که در روز قیامت همه ای ابعاد پنهانی شخصيّت انسان به نمايش گذاشته مى‌شود و شخصيّت واقعى انسان، از جمله خوبى‌ها و بدى‌ها، افكار و انگيزه‌ها، نقص‌ها و كمالات، كشف و عرضه مى‌ شود.
«
خَافِيَةٞ» «پنهان، پوشیده».

فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ ﴿۱۹

پس آن  کسی که نامۀ اعمال او را به دست راستش دهند  با کمال خوشحالی، سرور، نشاط و سربلندی به اهل محشر گوید: نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد. (۱۹)

«هَآؤُمُ»: بگیرید.
«كِتَٰبِيَهۡ» «نامه‌های  اعمال مرا».
شخصی که  نامۀ عملش را به خاطر ایمان و یقینش به دست راست وی بدهد،  از فرط خوشحالى به مردم اطراف خود چیغ می زند و می‌ گوید: بگیرید نامه‌ اعمالم را مطالعه کنید و من به حساب اعمالم یقین داشتم، از اینرو  اعمال نیکی را انجام دادم تا خداوندمتعال به من جزای نیکو دهد.
بعد از اینکه در روز قیامت  کرسی قضاوت بین بندگان نصب گردد، کافران از مؤمنان جدا شده و به سمت چپ برده می‌شوند.«وَٱمۡتَٰزُواْ ٱلۡيَوۡمَ أَيُّهَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ»(یس: 59).«با تحقیر ندا داده می‌شود: ای گنهکاران و مجرمان امروز از مؤمنان جدا شوید».

و مؤمنان در سمت راست عرش الهی قرار می گیرند و گروهی نیز در مقابل خدا جای دارند و نزدیک به او هستند.  قرآن عظیم الشأن می فرماید ک«وَتَرَىٰ كُلَّ أُمَّة  جَاثِيَة ۚ كُلُّ أُمَّة  تُدۡعَىٰٓ إِلَىٰ كِتَٰبِهَا ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ، هَٰذَا كِتَٰبُنَا يَنطِقُ عَلَيۡكُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّا كُنَّا نَسۡتَنسِخُ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ » (سورۀ الجاثیة: 28-29).« همه ملت‌ها را می‌بینی که بر سر زانوها نشسته و هر ملت به سوی نامۀ  اعمالش خوانده می‌شود. امروز جزا و سزای کارهایتان را به شما داده می‌شود ، این نامه اعمال، کتاب ماست که اعمال شما را صادقانه بازگو می‌کند ما خواسته بودیم که تمام کارهای شما که در دنیا انجام می‌داده‌اید را یادداشت کنند».
وباز در آیۀ (49 سورۀ الکهف ) می فرماید: «
وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَة  وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِر اۗ وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَد ا » «کتاب‌ها و نامه اعمال توزیع می‌شود وگنهکاران  را می‌بینی که از دیدن آنچه در آن است ترسان و لرزان می‌شوند و می‌گویند: ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی رها نکرده و همه چیز را برشمرده است، و بدین وسیله همه اعمال خود را حاضر می‌بینند و خداوندت به کسی ظلم نمی‌کند».

همۀ مخلوقات متواضعانه و خاشعانه در برابر رب العالمین صف کشیده‌اند، عرق از سر و رویشان می‌بارد، هر کسی به نسبت اعمالش غرق در عرق است، فروتن و ذلیل، بدون اِذن خدا کسی توان سخن گفتن را ندارد، فقط پیامبران سخن می‌گویند، مردم به پیامبران خود چسبیده ‌اند، نامه اعمال که شامل اعمال تمامی انسان‌ها از خلق آدم تا نهایت دنیا است و فرشتگان آن را در طول تاریخ یادداشت نموده‌اند، گذارده می‌شود. 
امام حسن بصری می فرماید:«ای بنی‌آدم، چه منصف است کسی که تو را قاضی خودت قرار می‌دهد».
میزان جهت وزن اعمال خیر و شر گمارده می‌شود، پل صراط بر امتداد جهنم زده شده، فرشتگان به بنی‌آدم خیره گشته‌اند، شعله‌های جهنم زبانه می‌کشد و بهشت برین آشکار می‌گردد، خداوند جهت قضاوت و تسویه حساب با بندگان تجلی می‌یابد و زمین با نور الله  روشن می‌گردد، و کتاب اعمال گذارده می‌شود، فرشتگان شهادت خود را بر اعمال بندگان ادا می‌ کند، زمین نیز بر اعمال انسان‌ها بر روی خودش گواهی می‌دهد، راهی به جز اعتراف نمی‌ماند والاّ بر دهان مُهر سکوت زده شده و تمامی اعضای بدن به صدا آمده و هر آنچه انسان در شب‌ها و روزها مرتکب می‌شده است را برمی‌شمارند.

إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيَهْ ﴿۲۰

من مى دانستم كه روزى در پيش است كه حساب[عملكرد]خويش را خواهم ديد.(۲۰)

من (در دار دنيا) به زنده‌شدن بعد از مرگ علم و يقين قطعی داشتم،وبه این واقعیت معتقد  بودم كه روزی آمدنی است که محاسبه خود را خواهم ديد (و عالِم بودم به اين كه مجازاتى در كار است در مقابل طاعت ثواب و در برابر معصيت عقاب) بناءً برای عرضه‌شدن به محضر اوتعالی آمادگی و توشه گرفتم.

فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ ﴿۲۱

پس او در زندگانى خوش و رضايت بخشى قرار خواهد بود. (۲۱)

باید متوجه یک حقیقت زیبا شد که اگر ايمان وداشتن عقیده  به حساب و كتاب وروز جزا سبب تقوا و پرهيز از لذّت‌هاى حرام دنيوى و محروميت‌هاى موقّت این دنیا فانی  مى ‌شود، در عوض آن زندگى در بهشت، کاملآ رضايت بخش خواهد داشت.
«
عِيشَة » «زندگی».
«
رَّاضِيَة » «رضایت بخش».
فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ
 ﴿۲۲

در بهشتی برین(۲۲)

در بهشتى برين و عالى مقام عالی وبلند مرتبه با سرور و شادمان، زندگى رضايت بخشى خواهد داشت.

قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ ﴿۲۳

که میوه‌های آن همیشه در دسترس (بهشتیان) است. (۲۳)
«قطوف»، جمع «قطف»، ميوه چيده شده يا آماده چيدن یعنی اماده خوردن باشد .
«
دَانِيَة » «دردسترس، نزدیک».

كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ ﴿۲۴

(و به آنان گفته می‌شود:) بخورید و بیاشامید گوارا در برابر اعمالی که در ایّام گذشته انجام دادید. (۲۴)

«هَنِیئاً»: گوارا.
«الْخَالِیَةِ»: گذشته. هدف در اینجا  روزگاران دنیا است
.

وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ ﴿۲۵

و اما آن کس که کتاب (عملنامه) اش به دست چپ دهند (با کمال شرمندگی و اندوه) گوید: ای اى كاش عملنامه ‏ام به من داده نمى‏شد. (۲۵)
«
لَمۡ أُوتَ»«داده نمی‌شود».

خوانندۀ محترم!
قبل  از همه باید گفت هردو دست ( دست راست و دست  چپ ) از مخلوقات  و نعمت  پروردگار با عظمت میباشد، و بر هر کدام از آن دو دست، حقوقی هست که از این جهت فرقی بین آنها دیده نمیشود.
ولی
در تعلیمات دین مقدس اسلام، مسلمانان هر کار خوب وثوابی را باید با دست راست  انجام  دهند؟  در این موردعالم شهیر جهان اسلام شیخ امام نووی  رحمه الله  در«  شرح صحیح مسلم » میفرماید:
« این یک قاعدۀ مستمر در شرع مقدس اسلام است که: هر آنچه از باب تکریم و شرافت باشد مانند: پوشیدن لباس پیراهن و ت
ـنبا ن، پوشیدن جراب، داخل شدن به مسجد، سواک ( یا مسواک زدن)، سرمه زدن،  گرفتن ناخون،  کوتاه کردن بروت،   شانه زدن موها،  زدودن موی زیر بغل،   تراشیدن موی سر،   سلام نماز،  شستن اعضای وضوء و غسل،  خروج از توالت، خوردن و نوشیدن،  مصافحه و دست دادن، لمس حجر الاسود  و همانند آنها، تیامن (پیش انداختن دست راست) در آنها مستحب است.
و هرآنچه که ضد آن باشد مانند: رفتن به تشناب و
یا دست شوی، بیرون رفتن از مسجد، استنشاق ( به بینی آب انداخت و پاک کردن آن)،  استنجاء، بیرون آوردن لباس وتنبان  ویا هم  جوارب و همانند آنها، پیش انداختن  سمت چپ مستحب است، و تمامی این موارد  برای تکریم  راست و شرف آن است».
شیخ
امام نووی می افزایـد:« و قد أجمع العلماء علی أنه منهی عن الاستنجاء بالیمین، ثم الجماهیر علی أنه نهی تنزیه وأدب لا نهی تحریم، وذهب بعض أهل الظاهر إلی أنه حرام» یعنی: ( و علماء اجماع کرده اند که از استنجاء با دست راست نهی شده است، و جمهور علماء  نظرشان این است که این نهی، نهی تنزیه است نه نهی تحریم،و برخی از علمای اهل ظاهر آنرا نهی تحریم  میدانند).

هکذا امام مناوی صاحب کتاب « فیض القدیر» شرح جامع صغیز میفرماید:«ومحل الخلاف ما لم تباشر الید الإزالة بلا حائل وإلا حرم ولم یجز اتفاقاً»یعنی: (  و جای اختلاف آن است  تا زمانیکه دست مستقیمآ با نجاست در تماس نباشد، و اگر دست راست با نجاست مستقیمآ در تماس شد به اتفاق همه حرام میشود).
ومی افزاید:«  و قوله ( ولا یتمسح بیمینه) أی لا یستنجی بها فیکره عند الجمهور، أما التمسح
 بها بأن یجعلها  مکان الحجر فیزیل بها النجاسة فحرام» یعنی: ( و قول  پیامبر صلی الله علیه و سلم که میفرماید: ( و با دست راستش مسح نکند) یعنی با دست راستش استنجاء نکند و نزد جمهور علماء مکروه است، ولی مستقیماً مسح کردن مقعد بجای سنگ و ازالت نجاست با دست راست حرام است.)
افضلیت مفاهیم
 تقدم راست با چپ در آیات واحادیثی متعددی ذکر شده  که  مختصرآ  به آن اشاره مینمایم:

فضیلت دست راست بر چپ در آیات قرآنی:
در آیۀ (71  سورۀ اسراء ) آمده است:  « یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ» یعنی : (به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایان شان می‏ خوانیم! کسانی که نامۀ عملشان به دست راست شان داده شود، آن را
( با شادی و سرور) می‏ خوانند.
ویا هم در سورۀ (واقعه آیۀ 91 ) میخوانیم :«
 فَسَلَامٌ لَّکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ» یعنی: (به او گفته می‏شود:) سلام بر تو از سوی دوستانت که از اصحاب راست اند.
ــ  « کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ * إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ * فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءلُونَ» (مدثر 38-40).یعنی: (آری) هر کس در گرو اعمال خویش است، مگر اصحاب یمین (راست) (که نامه اعمالشان را به نشانه ایمان و تقوای شان به دست راست شان می‏دهند) آنها در باغهای جنت اند، و سؤال می‏کنند.
ــ و هنگامی که از پیامبرانش خبر می دهد، می فرماید: « وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی» (سورۀ طه آیۀ  69). یعنی: (ای موسی ) آنچه را در دست راست داری بیفگن،تمام آنچه را ساخته‏اند می‏ بلعد! آنچه ساخته‏اند تنها مکر ساحر است؛ و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد.
ــ « فَرَاغَ إِلَی آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْکُلُونَ * مَا لَکُمْ لَا تَنطِقُونَ * فَرَاغَ عَلَیْهِمْ ضَرْبًا بِالْیَمِینِ» (سوره صافات 91-93). یعنی : (ابراهیم وارد بتخانه شد) مخفیانه نگاهی به معبودانشان کرد و از روی تمسخر گفت: «چرا ( از این غذاها ) نمی‏خورید؟! چرا سخن نمی‏گویید؟!  سپس بسوی آنها رفت و ضربه‏ای محکم با دست راست بر پیکر آنها فرود آورد.
ــ  « وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ» (سوره واقعه آیه  41).یعنی : و اصحاب شمال (چپ)، چه اصحاب شمالی (که نامه اعمالشان به نشانه جرم ایشان به دست چپ آنها داده می‏ شود).
ــ  « وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیهْ» (سورۀ  حاقه آیۀ: 25). یعنی: امّا کسی  که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند می‏ گوید: «  ای کاش هرگز نامه اعمالم  را به من نمی ‏دادند.» در آیات متذکره  به وضاحت  تام برفضیلت دست راست تأکید بعمل آمده است.

احادیثی نبوی وفضیلت دست راست برچپ:
در مورد فضیلت دست راست بر چپ  احادیثی  متعددی روایت گردیده است که ما در این بحث  به ذکر  برخی از این روایات، ذیلاً اکتفاء مینمایم.
 در حدیثی
از حضرت بی بی عایشه رضی الله عنها روایت شده است که: « کَانَ رسولُ اللَّه صَلّی اللهُ عَلَیْهِ وسَلَّم یُعْجِبُهُ التَّیمُّنُ فی شأنِه کُلِّه: فی طُهُوِرِهِ، وَتَرجُّلِهِ، وَتَنَعُّلِه». متفقٌ علیه. صحیح امام بخاری (فتح الباری) (168)، صحیح امام مسلم (268).

یعنی(پیامبر صلی الله علیه وسلم شروع و انجام امور را از سمت راستدر تمام کارهایش در غسل و وضوء و شانه کردن موی سر و پوشیدن بوت های  خویش، دوست  می داشت .)

همچنان در روایت دیگری آمده است:« کانَتْ یَدُ رسول اللَّه صَلّی اللهُ عَلَیْهِ وسَلَّم، الیُمْنی لِطَهُورِهِ وطَعَامِه، وکَانَتْ الیُسْرَی لِخَلائِهِ وَمَا کَانَ منْ أَذیً». حدیث صحیح، رواه أبو داود وغیره.
یعنی: « پیامبر
 صلی الله علیه وسلم دست راستش را برای وضو و غسل و خوردن  خویش و دست چپش  را  برای دستشویی و رفع حاجت و هر آلودگی دیگری به‌ کار می ‌گرفت ». حدیثی صحیح است که ابوداود (33) و غیر او به اسناد صحیح روایت کرده‌اند.
هکذا در حدیثی  از ام‌
عطیه رضی الله عنها روایت شده است که گفت:  پیامبر صلی الله علیه وسلم  در هنگام غسل دخترش زینب به زنانی که او را غسل می‌دادند، فرمودند: « ابْدَأْنَ بِمیامِنهَا وَمَواضِعِ الوُضُوءِ مِنْها» متفقٌ علیه.«غسل را از طرف ‌های راست و اعضای وضوی او شروع  کنید». صحیح امام بخاری (فتح الباری) (167)،  صحیح امام مسلم (2/648).
در حدیثی از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که پیامبر
 صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إِذا انْتَعَلَ أَحدُکُمْ فَلْیبْدَأْ بالیُمْنی، وَإِذا نَزَع فَلْیبْدَأْ بِالشِّمالِ. لِتَکُنِ الیُمْنی أَوَّلهُما تُنْعَلُ، وآخرَهُمَا تُنْزَعُ» متفقٌ علیه. 

یعنی: « هر گاه یکی از شما بوت های خویش را  می پوشید ، از راست و وقتی آن را از پای بیرون می آورید ، از چپ شروع کنید، تا پای راست، در پوشیدن اول باشد و در آوردن آخر».  صحیح امام بخاری (فتح الباری) (5856)، صحیح امام مسلم (2097).
همچنان در حدیثی  از ابن عمر رضی الله عنه روایت است که رسول
الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «إِذَا أَکَلَ أَحَدُکُمْ فَلْیَأْکُلْ بِیَمِینِهِ ، وَإِذَا شَرِبَ فَلْیَشْرَبْ بِیَمِینِهِ ، فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَأْکُلُ بِشِمَالِهِ ، وَیَشْرَبُ بِشِمَالِهِ». یعنی: « هرگاه کسی غذا خورد با دست راستش بخورد، و اگر آب نوشید با دست راست بنوشد، چرا که شیطان با دست چپش می خورد و می نوشد ». مسلم (2020).
- هکذا در حدیثی دیگری آمده است:«  إذا شرب أحدکم فلا یتنفس فی الإناء وإذا أتی الخلاء فلا یمس ذکره بیمنه ولا یتمسح بیمینه» ( متفق علیه) یعنی اگر کسی از شما چیزی بنوشد در ظرفش تنفس نکند و اگر وارد بیت الخلاء شود آلتش رابا دست راست لمس نکند وبا دست راستش خودش را پاک نکند.
همچنان در حدیثی  از حضرت عایشه صدیقه رضی الله عنه آمده است: «کانت ید رسول الله صلی الله علیه وسلم الیمنی لطهوره وطعامه، وکانت یده الیسری لخلائه، وما کان من أذی»یعنی  رسول الله صلی الله علیه و سلم دست راستش  را برای وضوء گرفتن و خوراک خوردنش استفاده میکرد و دست چپش برای قضای حاجت و رفع نجاست استفاده میکرد.
همچنان حضرت حفصه رضی الله عنها در حدیثی میفرماید:«أَنَّ رسول اللَّه صَلّی اللهُ عَلَیْهِ وسَلَّم کان یَجْعَلُ یَمینَهُ لطَعَامِهِ وَشَرَابِهِ وثیابه ویَجَعلُ یَسارَهُ لما سِوی ذلکَ » (روایت أبو داود و ترمذی وغیره).

یعنی: رسول الله صلی الله علیه وسلم دست راست خود را برای خوردن و نوشیدن  و جامۀ خویش اختصاص داده ودست چپ خود را برای دیگر امور قرار داده بود(). این بود برخی از احادیثی رسول الله صلی الله علیه وسلم که هم شخص خودش اعمال خوب  را بدست راست آغاز میکرد و هم برای صحابه کرام  هدایت میفرمود تا اعمال خوب را بدست راست آغاز کند.

فرشتگان راست و چپ وفرشتگان نگهبان:
در منابع اسلامی تذکر داده شده است که: همـﮥ موجودات مخصوصاً انسانان پیوسته در معرض حوادث و آزار جسمی یا خطرات روحی، چون فریب و وسوسه شیطان و نفس اماره و سقوط ظاهری و باطنی قرار دارند.
پروردگار با عظمت ما گروپ از ملائک را مأموروموظف  حفظ
، مراقبت ونگهبانی انسانها قرار داده است طوریکه در سورۀ مبارکه رعد آیـﮥ 17 میفرماید: « از فرشتگان محافظینی به نام معقّبات (تعقیب کنندگان) پیوسته از جلو و پشت سر و در اطراف او، به حفاظت و مراقبت وی می پردازند.
هکذا برای
هرانسان یک فرشته خاصی برای نگهبانی توظیف گردیده است.طوریکه در سورۀ طارق آیـﮥ 4 میخوانیم:« و نیست انسانی مگر بر او نگهبانی است،  این نگهبان حفافظت از جان وروح او و قرار دادنش در مسیر حق و هم چنین حراست از جسم او را در مقابل خطرات به عهده  دارند».

دریافت اعمال نامه بدست راست:
یکی از بزرگترین شرف که دست از آن برخوردار است، این است که شرف  نوشتن را پروردگار با عظمت با دست اعطا نموده، همانطوریکه شرف نطق را بزبان هدیه داده است.
پروردگار با عظمت ما  طوریکه در فوق بدان اشاره نمودیم، ملائکه یی  را مأمور گردانیده  که مصروف  نوشتن اعمال نامـﮥ خلق است و بر آنها نگهداری می کنند. الله تعالی می فرماید:« وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ * کِرَامًا کَاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ» (انفطار 10- 12).یعنی: «البته و یقیناً نگهبانها برای مراقبت احوال و اعمال شما مأمور اند، ملائکه هایی بزرگوارند که اعمال بندگان را می نویسند، شما هر چه کنید همه را می دانند».
 و می فرماید: «إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ * مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» (ق 17- 18).
یعنی: «
دو ملائکه گفتار و کردار شخص را دریافت می دارند و آن را ثبت می کنند، یکی از دسـت راست و دیگری از دست چپ نشسته و همنشین او هستند،  هر کلمه یی که بر زبان براند (از خیر و شر) آن را می نویسند و مراقب و حاضر حال اویند».
امام جلیل القدر و تابعی مشهور مجاهد بن جبر( متوفی سال  104 هـ. ) در تفسیر این آیۀ متبرکه می فرماید: ملائکه یی در راست و ملائکه یی  در چپ قرار دارد اما آنکه در راست است خیر و دیگری که در چپ قرار دارد شر و بدی را می نویسد.
پس
 انسان باید فرشتگان را که اعمال او را می نویسند در نظر داشته باشد، و بپرهیزند از سخن یا کاری که پرودگار جهانیان از آن خشنود نباشد.

وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ ﴿۲۶

و از حساب خود خبردار نشده بودم. (۲۶)

ای کاش به جزای اعمالم که در این نامه درج است اصلاً اطلاع  نمی‌ دانستم؛‌ زیرا عذاب درد آور و جزای سختی است که به اعمال آنان مترتّب شده است.
«
لَمۡ أَدۡرِ» «نمی‌دانستم».

يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ ﴿۲۷

اى كاش با مرگ كار تمام شده بود (و حساب و كتابى در میان نبود ) (۲۷)

«لَیْتَهَا»: ضمیر (هَا) به (مَوْتَة) یعنی مرگ بر می‌ گردد.
«الْقَاضِیَة»: پایان دهنده. قطع کننده رشته زندگی.

ای كاش مرگ بهمه چيز پايان مى داد واصلاً از قبر زنده بر نمی خیستم و ای کاش در میدان محشر اصلًا ایستاده نمی‌ شدم. و یا طوریکه در (آیه 40 سوره النبأ ) می فرماید: «یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنی‏ کُنْتُ تُراباً» (روزی که هر کس هر چه کرده در پیش روی خود حاضر بیند و کافر در آن روز گوید که ای کاش خاک بودم (تا چنین به آتش کفر خود نمی‌ سوختیم). 
 
تعبیر به «قدَّمَتْ یَداهُ‏» (دو دست او آن ‌را از پیش فرستاده) به خاطر آن است که انسان اکثر کارها را با دست خویش انجام می‌ دهد، ولى مسلماً هدف در آیه متبرکه صرف به اعمال هر دو  دست نیست، بلکه آنچه را که با زبان و چشم و گوش نیز انجام می‌ دهد همه مشمول این قانون است.
فهم تفسیر در این آیۀ متبرکه همانا خواهش و ارزوی کافران است که: ای کاش اصلاً در دنیا خلق نمی شدم و به همان حالت (اولی که خاک بودم)  باقی می ماند، و یا اینکه ای کاش اصلاً خاک باقی می‌ ماندم و زنده نمی‌ شدم و جسم و روحم باز نمی‌ گشت تا از حساب و بازخواست در این روز در امان می ماندم.
به هر حال کفار بعد از آنکه  اعمال تمام عمر خود را در برابر خویش حاضر می ‌بینند، آن‌ چنان در غم و حسرت فرو می ‌روند که می‌ گویند: «یا لَیتَنی کُنتُ تراباً»، و این حکایت از شدّت تأثّر و تأسّف آنها در حالت کی قرار دارند می باشد. بناءً نباید فراموش کرد که  آگاهى از آينده، گامى براى تصميم‌ گيرى صحيح امروز می باشد و به آن باید دید جدی نگریست.

 مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيَهْ ﴿۲۸

ثروتم عذاب را از من دفع نكرد (۲۸)

کافران با خود می گویند: «مال ‌و منال‌ من‌ هیچ‌ به ‌کارم‌ نیامد» یعنی: مال ‌و منالی‌ که‌ در

دنیا اندوخته‌ بودم‌، هیچ‌ چیز از عذاب‌ خدا  را از من‌ دفع‌ نکرد، هر چند آن‌ها را ذخیره و محافظت کردم امّا مرا رها کرد.
قرآن عظیم الشأن در باره صحنه های هولناک روز قیامت می فرماید :«یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ
»»( روزی که شخص از برادر، مادر، پدر، همسر و فرزندانش می‌ گریزد زیرا هرکدام شان درگیر حسابرسی شخصی خود می‌ باشند. (سوره عبس، 34- 37.)

واقعاًاندوختن مال و ثروت بدون ایمان و مصرف آنها در جهت سعادت اخروى، مایه حسرت و تأسف در قیامت می باشد.

هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ ﴿۲۹

همۀ توان و قدرتم از دستم رفت (۲۹)

« سُلْطَانِیَهْ»: سلطان، عبارت از سُلطه و قدرت است.
مراد، هم صحّت بدنی و هم قدرت مقام و هم نفوذ کلام است. به «حکومت » سلطنت و حاکم هم سلطان گفته می شود ، منظور اینکه آنچه در دنیا بر دیگران غلبه و تسلطی داشتم ، آن برتری وغلبه کوچکترین دردی مرا دوا نکرد .
و میتوان سلطان را به معنای حجت هم گرفت ،در این صورت مراد این است که حجّت و برهان دنیوی او باطل بوده و هم اینک عکس آن ثابت شده است
.

مفسر کبیر جهان اسلام ‌ ابوحیان می فرماید : «قول‌ ابن‌ عباس‌ (رض) و موافقان‌ وی‌ در این‌ مورد که‌ مراد از سلطان‌ در اینجا حجتی‌ است‌ که‌ کافر به‌ آن‌ در دنیا حجت ‌نمایی‌ می‌ کرد، راجح‌ است‌ زیرا کسانی‌ که‌ نامه ‌های‌ اعمالشان‌ به ‌دست‌ چپشان‌ داده‌ می‌ شود، فقط پادشاهان‌ و فرمانروایان‌ نیستند بلکه‌ این‌ امر عام‌ است‌ در تمام‌ اهل‌ شقاوت‌».

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ﴿۳۰

او را بگیرید و دربند و زنجیرش کنید! (۳۰)

«فَغُلُّوهُ » از یاد نه بریم که جزای دستها كه در دنيا براى هرگونه ،فسق ،فساد ، ظلم و ستم باز بود، در قیامت همانا غل و زنجير است.
پروردگار  جبّار به مسؤولین و موظفان دوزخ هدایت می فرماید ، این مجرم را بگیرید وبند و زنجیرش کنید وطوق لعنت را هم در گردنش کنید  یعنی ، دست‌ هایش را به گردنش ببندید و او را با خواری و شکست در دوزخ اندازید.

ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ﴿۳۱

سپس وى را در دوزخ بیفگنید.(۳۱)

«صَلُّوهُ»: او را داخل آتش کنید (مراجعه شود به سورۀ: نساء، ابراهیم ، یس).
واقعاً در انسانهای که در قلبش نور معرفت الهی ، و در عملش ،
خدمت به مردم نباشد، بهتر كه بسوزد.

ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ ﴿۳۲

پس در زنجيرى كه درازيش هفتاد ذراع است ببنديد!(۳۲)

«سِلْسِلَةٍ»: زنجیر.
«ذَرْع»: اندازه و درازا. برای  اندازه گرفتن.
 «سَبْعُونَ»: هفتاد.
«ذِرَاعاً»: فاصله آرنج تا نوک انگشتان دست.
«أسْلُکُوهُ»: جایگزینش کنید. داخلش کنید
.

در آیه متبرکه می فرماید: بعد از آن به زنجیر آهنینی  که هفتاد ذرع طول دارد، وی را طوری محکم ببندید که از جای خود شور خورده نتواند.

إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ ﴿۳۳

چرا که او هرگز به الله  بزرگ ایمان نمی آورد. (۳۳)
«کَانَ لا یُؤْمِنُ»: درطول زندگی دنیوی خویش، به توحيد خداى بزرگ ايمان و باور نداشت  و از بيگانگى و يكتائى او تصديق نكرد.
ایمان به الله یعنی اعتقاد قطعی به وجود او سبحانه و تعالی و اعتقاد به ربوبیت و الوهیت و نام‌ها و صفات او داشته باشیم .

رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌فرماید: هیچ کودکی نیست مگر آنکه بر اساس فطرت به دنیا می‌ آید؛ این پدر و مادر او هستند که او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی بار می‌ آورند بخاری (۱۳۵۸) و مسلم (۲۶۵۸.)
هر مخلوقی ـ بدون اینکه با اندیشه یا از طریق آموزش به وجود پروردگار برسد ـ فطرتش بر اساس ایمان به الله قرار داده شده و هیچکس از مقتضای فطرت خود منحرف نمی‌ شود مگر آنکه چیزی بر قلبش وارد شود و آن را منحرف سازد.

وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ ﴿۳۴

و هرگز مردم را بر اطعام بینوایان تشويق نمي‏ نمود. (۳۴)

«لا یَحُضُّ»: تشویق وترغیب نمی ‌کرد.

«طَعَامِ»: به معنی غذا، یعنی خوراک دادن است.  اینکه هیچ وقت نه خودش را براى غذا دادن به فقرا مؤظف و مكلف ساخت ، و نه دیگران را به  دادن طعام به فقيران ومساکین  تشویق و ترغيب مى كرد، یعنی هم خود بخیل بود و هم مردم را به بخل امر می‌ نمود.
در این ایۀ مبارکه اهتمام و توجه خاصی به بینوایان و به  گرسنگان، در كنار ايمان به  الله مطرح شده است، وطی رهنمود وفرمان به بندگان خویش می فرماید در صورتیکه خود توان كمك نداشته باشيد، بايد ديگران را براى كمك به گرسنگان تشويق وترغیب كنيم.
رسیدگی به حال فقرا و مساکین در اینجا عام است فرق نمی کند که  فقير، مؤمن باشد.

ابن‌کثیر در تفسیر این‌ دو آیه‌ می‌ گوید: «یعنی‌ او نه‌ حق‌ الله را می ‌پرداخت‌ و نه ‌به‌ خلق‌ وی‌ سودی‌ می ‌رساند و نه حق‌ آنان‌ را می‌ پرداخت‌». روایت‌ شده ‌است‌ که ‌ابو درداء زنش‌ را تشویق‌ می‌ کرد تا برای‌ مساکین‌ بسیار شوربا‌ بپزد و می ‌گفت: با ایمان‌ نصف‌ زنجیر را از خود دور افگندیم‌ پس‌ آیا نصف‌ باقی‌ مانده ‌آن‌ را با انفاق‌ از خود دور نیفگنیم‌؟» که‌ این‌ سخن‌ ابودرداء  به‌ این‌ دو آیه‌ کریمه ‌اشاره‌ دارد.

فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ ﴿۳۵

ازینرو امروز هم در اينجا یار مهربانی ندارد . (۳۵)

در روز قیامت خویشاوندی ندارد تا به او فایده رساند،‌ دوستانی ندارد که شفاعتش کنند و یاوری ندارد که از او دفاع کند.
بصورت کل
دوزخيان، نه ازلحاظ  روحى در رفاه می باشند : «فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ» و نه از لحاظ  جسمى. «وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ»

وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ ﴿۳۶

و نه غذايى، جز خونابه و چرك (۳۶)

غسلین (چرک وخون )

اهل دوزخ هیچگونه خوراکی‌ را بجز از زردآب که ‌ از بدن‌های‌ دوزخیان‌ سرازیر می‌ شود دارا نمی باشد  قتاده‌ می‌ گوید: «این‌ بدترین‌ غذای‌ اهل‌ دوزخ‌ است‌».

لَا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ ﴿۳۷

غذائي که جز خطاء كاران آن را نمى خورند. (۳۷)

یعنی اینکه این طعام را هیچ کسی نمی‌ خورد، مگر آنکه بر گناهان اصرار ورزیده،‌ از جرم‌ها توبه نکرده و به اسلام کافر شده باشد.

فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ﴿۳۸ وَمَا لَا تُبْصِرُونَ ﴿۳۹

«پس‌ به‌ آنچه‌ می ‌بینید و به‌ آنچه‌ نمی‌ بینید قسم  می‌خورم»(۳۸ ـ ۳۹)

یعنی: قسم  یاد می کنم ‌ به‌ همه‌ اشیاء، به آنچه  از محسوسات  می بینید   و آنچه  از غیر محسوسات  نمی بینید. مفسرین می فرماید که :«لا» در (لا اقسم) زاید است‌. یا معنی‌ این‌ است: ضرورتی به قسم خوردن‌ نیست‌ زیرا کار چنان‌ آشکار است‌ که‌ از ثابت ‌ساختن‌ آن به قسم ضرورت ندارد.

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ﴿۴۰

که این قرأن گفتار رسول بزرگوار است. (۴۰)

«إِنَّهُ»: ضمیر (هُ) به قرآن، یا به خبرهای پیشین مذکور در این سوره برمی‌گردد. این آیه جواب قسم های  پیشین است. «رَسُولٍ»: مراد جبرئیل است.

ولی‌ اکثر مفسرین بدین عقیده اند که هدف از رسول‌ در اینجا حضرت‌ محمد صلی الله علیه وسلم است، زیرا در آیه‌ بعد آمده ‌است‌ که: قرآن‌ قول‌ شاعر و کاهن‌ نیست‌ حال‌ آن‌ که‌ مشرکان ‌جبرئیل‌  را به‌ شاعر و کاهن‌ وصف‌ نمی ‌کردند بلکه‌ محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم را به‌ این‌ اوصاف ‌متهم‌ می‌ ساختند. اما به‌ قول‌ اکثر مفسرین‌، مراد از رسول‌ در سوره‌ «تکویر» جبرئیل است‌ زیرا اوصافی‌ که‌ بعد از آن‌ می ‌آید، به‌ حال‌ او تناسب‌ دارد.

وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ ﴿۴۱

و آن گفتار يك شاعر نيست؛  ولى  كمتر ايمان مى آوريد.(۴۱)

قرآن عظیم الشأن را طوری که شما فکر می کنید  سخن کدام شاعر نیست. بسیار اندک به حق تصدیق می‌ کنید، چقدر ایمان‌ تان اندک و کفر شما زیاد است.

وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ ﴿۴۲

و(نيز)گفتاريككاهننيست،(ليكنشما)كمترپندميگيريد. (۴۲)

«قَلِیلاً مَّا تَذَکَّرُونَ»: ( مراجعه شود به سوره های: اعراف ، نمل ، غافر  ).

در آیۀ  فوق ملاحظه نمودیم که:« و» قرآن «گفتار هیچ‌ کاهنی‌ نیست» چنان‌ که‌ شما دشمنان در باره آن به زعم خویش تصور می کنید، زیرا کهانت‌ مقوله‌ است‌ که‌ با قرآن‌ هیچ‌ وجه‌ مشترکی‌ ندارد «چه‌ اندک‌ پند می‌ گیرید» و از این‌ جهت‌ کار بر شما پوشیده‌ می‌ ماند زیرا به‌ الفاظ قرآن‌ دقیقا نمی‌ اندیشید و به‌ این‌ امر توجه‌ ندارید که‌ قرآن‌ مشتمل‌ بر دشنام ‌دادن‌ شیاطین‌ است ‌در حالی‌ که‌ کاهنان‌ دوستان‌ و برادران‌ شیاطین‌ اند پس‌ اگر قرآن‌ گفتار کاهنان ‌باشد، این‌ بدان‌ معنی‌ است‌ که‌ آنها دوستان‌ و سرورانشان‌ را دشنام‌ داده‌اند!
«كَاهِن » «
غیب گو، کاهن».

تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۴۳

کلامی است که از جانب پروردگار عالمیان نازل شده است! . (۴۳)

قرآن عظیم الشأن  کلام پروردگار جهانیان است كه بزبان  جبرئیل امین بر قلب پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرود آورده تا از بیم‌ دهندگان باشد. )

در (آیات ۴۳ تا ۴۷ سوره ی الحاقه )  آمده است:«‏ تَنزِیلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ‏ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ ‏ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ‏ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ‏ فَمَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ ‏» «‏ ( بلکه کلامی است که ) از جانب پروردگار جهانیان نازل شده است. ‏

اگر پیامبر برخی از سخنان را به دروغ بر ما می‌بست، ما دست راست او را می‌گرفتیم. ‏ سپس رگ قلب اورا پاره می‌کردیم. ‏ و کسی از شما نمی‌توانست مانع   این کار ما در باره  او شود  و مرگ را از او باز دارد ).».

در این آیات تهدید آمیز، به صراحت گفته شده است: اگر پیامبر سخنی به ناحق به خداوند جل جلاله نسبت داد، خداوند دست راست و شاهرگش را قطع خواهد کرد.

وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿۴۴

اگر او سخن دروغ بر ما مى بست.(۴۴)

اگر محمّد صلی الله علیه وسلم برخى گفته هاى ساختگى را به ما نسبت مى داد، که ما نگفته باشیم و بدان تکلم نکرده باشیم، حال آنکه این کار از وی بسیار بعید است و این یک فرضیه و امر ذهنی است.
«
تَقَوَّلَ» «(به دروغ)می‌بست».
«
ٱلۡأَقَاوِيلِ» «سخنانی(دروغ)».

خوانندۀ محترم!
مفسر کبیر جهان اسلام علامه عبد الرحمن سعدی در ترجمه وتفسیر آیات (44 الی 48 سورۀ الحاقة) فرموده است :« وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَمَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ * وَإِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ»  (و اگر پیامبر پاره ای از سخنان را به دروغ بر ما می بست، با دست راست او را می گرفتیم و رگ دلش را پاره می کردیم، «وتین» رگی است که به قلب متصل است و هرگاه قطع شود انسان می میرد و هلاک می گردد.
 پس به فرض این که پیامبرسخنانی را به دروغ به الله نسبت می داد خداوند بلافاصله او را عذاب می داد و به سختی او را مواخذه می کرد چون خداوند با حکمت و بر هر چیزی تواناست. و حکمت او
  اقتضا می کند که به کسی مهلت ندهد که بر او دروغ می بندد و  ادعا می کند. خداوند خون و مالِ مخالفانش را برای او مباح قرار داده و  او و پیروانش نجات یافته اند و مخالفانش هلاک شوندگانند. خداوند پیامبرش را به وسیله معجزات تأیید نمود و بر راست بودن آنچه او آورده نشانه های روشنگر را دلیل قرار داد، و او را بر دشمنانش پیروز گرداند، و به او قدرت داد تا آن ها را تسلیم  کند، و این بزرگترین شاهد از جانب الله تعالی بر رسالت اوست. « فَمَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ» و اگر خداوند پیامبر را هلاک  کند او نمی تواند خودش را نجات دهد و نه کسی دیگر می تواند او را از عذاب خدا برهاند. « وَإِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ» و این قرآن کریم پندی است برای پرهیزگاران که به وسیله آن منافع دینی و دنیوی خود را به یاد می آورند و آن را می شناسند و به آن عمل می نمایند. قرآن عقائد و باورهای دینی و اخلاق پسندیده و  احکام شرعی را به آن ها تذکر می دهد و آن گاه آنان از علمای ربانی و عبادت کنندگان عارف و پیشوایان هدایت یافته  خواهند شد».

و ابن قتیبه در شرح « لأَخَذْنَا مِنْهُ بالیمین : با دست راست او را می گرفتیم » می گوید: این عبارت به معنای «با قوت و قدرت» است، و عبارت «الیمین : دست راست» بجای «قوت» آمده است، زیرا قوت هرچیز در طرف راست آنست.« فتح القدیر».

ابن عباس رضی الله عنه نیز چنین نظری دارند. «فتح البیان».

بر این اساس معنی آیه یعنی: با قوت و قدرت وی را می گرفتیم و وی را مجازات می کردیم.

شیخ دهلوی‌ می فرماید: «عادت‌ شمشیرزن‌ آن‌ است‌ که‌ دست‌ راست‌ اسیر را با‌ دست‌ چپ‌ خود بگیرد و شمشیر به‌ گردن‌ او حواله‌ کند لذا بر این‌ اسلوب‌ بیان‌ شد». (انوار القرآن ).

و امام قرطبی در تفسیر « ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الوتین: رگ دلش را پاره می کردیم‏» می گوید: « أی لأهلکناه» یعنی: او را به هلاکت می رساندیم.

و خود امام قرطبی از امام حسن بصری درباره « لأَخَذْنَا مِنْهُ بالیمین» نقل کرده که وی گفته: «لقطعنا یده الیمین». یعنی: « دست راست او را قطع می کردیم».

و از ابو جعفر طبری نقل کرده که وی گفته: «أی لأمرنا بالأخذ بیده وبالغنا فی عقابه». یعنی: امر می کردیم تا دستش را بگیرند و در مجازات او مبالغه کنند.

و امام طبرانی در تفسیر خود می گوید: «لأَخذنا منه بقُوَّتنا وقُدرتنا علیه ثم أهلَکناهُ».

یعنی: «با قوت و قدرت خود وی را می گرفتیم و سپس وی را هلاک می کردیم».

و شیخ مصطفی مراغی در تفسیر خود نوشته: « أی: ولو افتری محمد علینا بعض الأقوال الباطلة ونسبها إلینا لعاجلناه بالعقوبة ، وانتقمنا منه أشد الانتقام... والمراد : أنه لو کذب علینا لأزهقنا روحه، فکان کمن قطع وتینه، وهذا تصویر للإهلاک بأفظع ما یفعله الملوک بمن یغضبون علیه، إذ یأخذه القتّال بیمینه ویکفحه بالسیف ویضرب عنقه».

یعنی: «و اگر محمد صلی الله علیه وسلم بعضی از سخنان باطل را بر ما افترا ببندد و آنها را به ما نسبت دهد، در عقوبت و مجازات او تعجیل می کنیم، و با شدیدترین نوع انتقام از وی انتقام خواهیم گرفت... و مراد  کلی آیات اینست: اگر او بر ما دروغ ببندد، روحش را می گیرم، بگونه ایکه مانند کسی شود که رگ قلبش پاره شده باشد و این  عبارات تصویری از هلاکت و نابودی با وحشتناکترین و قبیح ترین شیوه ای است که بعضی از پادشاهان نسبت به کسانی که از آنها خشمگین شده اند، انجام می دهند؛ چنانکه جلاد وی را با دست راستش گرفته و شمشیرش را بیرون کشیده و گردنش را می زند».

لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿۴۵

ما او را با قدرت میگرفتیم. (۴۵)

با قدرت بی‌نهایت‌ ،  وحی ربانی را  از او بر می‌ گیریم.یعنی اینکه اگر محمّد صلی الله علیه وسلم  بر ما سخنی را از خود بسازد از او انتقام می‌ گیریم و از جانب راستش مؤاخذه‌اش می ‌کنیم. بلی ! این وعیدی شدید و ترساندن از عذاب دشواری است؛ هر‌چند چنین کاری بسیار دور است.

ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴿۴۶

«سپس‌ شاهرگش‌ را قطع‌ می ‌کردیم» (۴۶)
«
ٱلۡوَتِينَ » «(شاه)رگ قلب».
«وتین» اسم رگی است  که‌ از پشت‌ سر امتداد یافته‌ و به‌ قلب‌ انسان‌ می‌پیوندد و اگر احیاناً این رگ  قطع‌ شود، شخص‌ بصورت حتمی می‌ میرد. البته‌ این‌ تصویری‌ از نابود کردن‌ به‌ سخت‌ ترین‌ شکل آن است ،‌ چنان‌ که‌ پادشاهان‌ بر کسانی‌ که ‌قهر می کنند، همین‌ شیوه‌ را اِعْمال‌ می ‌کنند. پس‌ همین‌ که‌ پیامبر صلی الله علیه وسلم  در کمال‌ عافیت‌ به ‌سر می‌ برد، این‌ خود دلیل‌ صداقت‌ وی‌ است‌.

فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿۴۷

و هيچ كدام از شما نمى توانست از اين كار جلوگيرى كند. (۴۷)

«حَٰجِزِينَ » «بازدارندگان، مانع شوندگان».

یعنی اینکه هیچ کسی نمی ‌تواند عذاب ما را از او مانع شود و او را از ما باز دارد؛ زیرا میان بنده و خداوند  کسی از مخلوقاتش در‌آمده نمی‌ تواند.

وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ ﴿۴۸

و بى شك آن (قرآن) پندنامه اى براى پرهيزگاران است. (۴۸)

قرآن عظیم الشأن  پند و موعظۀ بزرگی است. برای کسانی که اهل تقوی است، زیرا این‌ متقیانی اند که‌ از آن‌ بهره‌ می‌ گیرند.

وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ ﴿۴۹

و ما به خوبى مى دانيم كه برخى از شما آن را تكذيب می کنید. (۴۹)

باید گفت که تکذیب قرآن عظیم الشأن به هر شکلی از اشکالی که باشد  خواه زبانی باشد ویا هم تکذیب عملی در واقعیت انکار از بزرگترین حقیقت وظلم اشکارا است. پروردگار با عظمت ما در (آیۀ 68 سورۀ عنکبوت ) با تمام صراحت می فرماید:« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْكَافِرِينَ »و كيست ستمگارتر از كسى كه بر الله دروغ بندد ( چيزي را كه خدا نفرموده به او نسبت دهد يا چيزي را كه خداوند فرموده، تكذيب و از خدا قطع انتساب نمايد) یا حق را زمانی که به سویش آمد تکذیب کند؟ آیا در دوزخ جایگاهی برای کافران نیست؟
نكته قابل توجه در آیۀ  مبارکه اینست که تكذيب دراصول قرآن، صرف انکار زبانی  نبوده  که با زبان در مخالفت با قرآن اعلام موضع مخالف نماید، بلكه به بي باوري و بي توجهي به ان موضوع نيز اطلاق ميگردد. بطور مثال در سورۀ  ماعون عدم توجه با یتیمان نشانه تكذيب و بي باوری عملی به روز جزا در اشخاصی است كه حتی نماز هم ميخوانند. یقیناً ما می‌ دانیم که کسانی از شما بعد از روشنی بیان قرآن کریم، ظهور برهان و بزرگی سلطه‌اش بدان تکذیب می‌کنند.
واقعاً بدترين ظلم، ظلم فرهنگى است كه به تسليم شدن انسان در برابر حقّ ضربه وارد مى‌ كند. بناءً بر مسلمان واقعی است که وحی آسمانی را  بدون كم و زياد بپذيرید، واضافه كردن هر چيزى به دين، افترا و از جمله بدترين ظلم بشمار می ورد که از پروردگار با عظمت تمنا داریم که: الهی ما را از آن نگاه داری. آمین  یا رب العالمین

وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ ﴿۵۰

و بى گمان آن حسرتى بر كافران باشد. (۵۰)

بدون شک تکذیب به قرآن کریم ندامتی برای کافران و عبادت‌ گران بت‌ هاست، آنگاه که خود در آتش دوزخ داخل شوند و مؤمنان را در بهشت جاودان ببینند.

وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ ﴿۵۱

و اين قرآن حق و حقيقت خالص است. (۵۱)

در هیچ جای شکی نیست که قرآن عظیم الشأن حق الیقین و ثابت است،‌ یقینی است که در آن شکّی وشبهه وجود ندارد، به حقّانیت فرود آمده و با راستی بر محمّد صلی الله علیه وسلم  وحی فرستاده شده است.

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ ﴿۵۲

پس به نام پروردگار با عظمت خويش تسبيح گوى. (۵۲)

حال که چنین است پس الله  را از هر عيب و نقصى که‌ سزاوار وی‌ نیست‌ منزه دان ، آنچه دشمنانش به او نسبت می‌ دهند، یا به کتاب و پیامبرش تکذیب می‌ کنند از عظمتش نمی ‌کاهد؛ زیرا اوتعالی در ذات، نام‌ها، صفات و افعالش بزرگ است. بنابراین تسبیح‌، نفی نقایص است و تعظیم، اثبات کمال.
درسنن «أبو داوود » از حضرت عقبه بن عامر جهنی روایت است ، زمانی که این آیه:
« فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ
 » نازل شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود این را در رکوع بخوانید، وچون آیه « فسَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأعلى »(اعلی) نازل شد، فرمود این را در سجده خود تان بخوانید، بنابر این به اجماع امت این دو تسبیح در رکوع وسجده خوانده می شوند، ونزد جمهور خواندن این تسبیح وتکرار آن سنت است، حتی برخی از علماء خواندن آنرا واجب دانسته اند.

ومن الله التوفیق

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص
 هروی
-
فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین 
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)

- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
 
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری

 

 

بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نيز نظري براي اين مطلب ارسال نماييد:


کد امنیتی رفرش