هند زن ابوسفیان
وگرفتن قرضه از بيت المال!
امین الدین سعیدی – سعید افغانی
هند زن ابوسفیان بود كه در زمان خلافت حضرت عمر (رض) از بيت المال قرضه گرفت.
مؤرخین می نویسند:
هند یکی از زنان زیبا، نامدار وتاجر پیشه ای در قریش به حساب میرفت. ودر طول حیات خویش کارنامه های قابل یاد اوری داشته است. خانم هند در دشمنی با رسول الله (ص) ومسلمانان نمونه و شهره بود.
او قبل از اینکه با ابو سفیان ازدواج نماید، به عقد ازدواج حفص بن مغیره (کاکای خالد بن ولید) بود. خانم هند در جنک احد توانست حضرت همزه را توسط غلام وحشی بن حرب مکنی مشهوربه ابو دسمه، به شهادت برساند.
محمد علی صابونی مؤرخ مشهور جهان اسلام در کتاب سیره ی نبوی می نویسد:
«در جنگ احد شیرخدا، حمزه (رض) شجاعانه و با شدت جنگید. بسیاری ازپرچمداران مشرکان را که از بنیعبدالدار بودند، به قتل رساند. او در حالی که درقلب سپاه دشمن مشغول کارزار بود، توسط پرتاب سرنیزه شخصی به نام وحشی، به شهادت رسید.
وحشی میگوید: حمزه در جنگ بدر، طعیمه بن عدی بن خیار را کشته بود. مولایم، جبیر بن مطعم، به من گفت: اگر حمزه را در انتقام کاکایم به قتل برسانی، آزاد هستی. بنابراین زمانی که مردم برای جنگ از مکه خارج شدند، من هم با آنها حرکت کردم. دو سپاه در برابر یکدیگر قرار گرفتند. سباع، از سپاه مشرکان به میدان آمد و مبارز طلبید. حمزه بن عبدالمطلب در مقابلش از صف مسلمانان بیرون آمد و چنین گفت: ای سباع! ای فرزند ام انمار، که شغلش ختنهکردن زنان بوده است، آیا با خدا و رسول او سرجنگ داری؟ آن گاه بر او حمله کرد و او را چنان از پای درآورد که گویی سباع در میدان وجود نداشته است. من پشت تخته سنگی برای حمزه کمین نمودم. وقتی که به من نزدیک شد، نیزهام را به طرف او پرتاب کردم به گردنش فرو رفت و به شهادت رسید.
بعد از جنگ به اتفاق مردم به مکه برگشتم، تا اینکه اسلام در مکه انتشار یافت. از آنجا به طائف فراری شدم ؛ سپس با تعدادی از مردم طائف به سوی مدینه حرکت کردم؛ البته به من گفته بودند که آنحضرت با فرستادگان قومی به خشونت رفتار نمیکند. بعد از اینکه به مدینه رسیدم و با پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم روبرو گردیدم، گفت: تو وحشی هستی؟ گفتم: بلی .
فرمود: «حمزه را تو کشتی؟» گفتم: بلی.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «آیا میتوانی چهرهات را از من پنهان کنی؟»
وحشی میگوید: به خاطر اینکه رسول الله صلی الله علیه وسلم مرا نبیند، از آنجا رفتم.
بعد از وفات آنحضرت محمد صلی الله علیه وسلم هنگامی که مسیلمه کذاب، ادعای پیامبری کرده بود، تصمیم گرفتم که در جنگ با مسیلمه شرکت کنم، شاید بتوانم قتل حمزه را جبران بکنم.
من در رکاب سایر مجاهدین در این جنگ شرکت کردم. مردی را دیدم مانند شتری خاکستری با موهای به همریخته کنار دیواری ایستاده بود، با سرنیزهام چنان به سینهاش زدم که از میان شانههایش درآمد. سپس مردی از انصار پرید و با شمشیر برسرش کوبید.
عبدالله بن فضل میگوید: سلیمان بن یسار از عبدالله بن عمر رضی الله عنه چنین روایت میکند: آن روز کنیزکی بر روی بام خانهای فریاد کشید: امیرالمؤمنین، مسیلمه، توسط غلامی سیاه رنگ کشته شد. (بخاری، مغازی، شماره 4072.)
در ادامه می نویسد: « در این سفارش کریمانه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم (به وحشی) هیچ اشارهای به مؤاخذه و سرزنش نسبت به وحشی نیست؛ بلکه تنها به وی خاطرنشان مینماید که دیدنش سبب رنجش روحی آن حضرت میگردد و خاطرة حادثه کاکایش ، حمزه رضی الله عنه و مثلهکردن (مثله کردن یعنی بریدن گوش و بینی و سایر اعضای بدن) وی را باری دیگر در ذهنش مجسم مینماید و احساسات درونی بشری را برمیانگیزد.
به همین جهت خطاب به وحشی گفت: چهرهات را از من پنهان کن تا این خاطره تلخ تکرار نشود.
در روایت صحیحی آمده است که وحشی می گوید: نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدم، به من گفت: وحشی هستی؟ گفتم:بلی. گفت: حمزه را تو به قتل رساندی؟ گفتم: بلی و خدا را سپاس میگویم که او را به دست من گرامی داشت و مرا به دست او به کام مرگ ذلت بار نفرستاد.
قریش به رسول الله صلی الله علیه وسلم میگفتند: آیا او را دوست داری، در حالی که قاتل حمزه است؟ وحشی میگوید: من از رسول الله، درخواست استغفار نمودم. آن حضرت سه مرتبه آب دهانش را به زمین انداخت و به سینهام زد و فرمود: «ای وحشی، از اینجا برو و همانطور که قبلاً برضد دین خدا جنگیدهای، در راه خدا به جنگ بپرداز.» به نقل از صحیح السیره النبویه، صفحه 286.
در رواياتی آمده است، زمانيكه پیامبر اسلام از کوچهء عبور میکرد حبشی بخاطر اینکه با محمد صلی الله علیه وسلم روبرو نه شود كوچه تبديل ميكرد و به اين ترتيب حبشی قاتل حضرت همزه، سیدالشهدا تا اخیر در امن و امان در آن شهر زیست که درآن شخصاً محمد صلی الله علیه وسلم نيز زندګی میکرد.
این عملکرد پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم بیانگر این موضوع است که خدمت به اسلام میتواند سوابق کفرآمیز او را جبران نماید؛ پس رسول الله صلی الله علیه وسلم بهترین عمل را برای این منظور، جهاد در راه خدا معرفی کردند؛ چنانکه بر اثر آن، وحشی به لشکر اسلام پیوست و راه یمامه را در پیش گرفت و سرکردة کفر، مسیلمه، را به هلاکت رسانید و بعد از قتل او میگفت: من بهترین بنده خدا، سردار شهیدان، حمزه، و بدترین انسان روی زمین، مسیلمه کذاب، را کشتهام .
خواننده محترم !
بر می گردیم به داستان هند زن ابو سفیان ، زنی که در میدان احد به جسد بی جان شیر احد، سید الشهد حضرت حمزه حمله اور شد ،وبا بسیار بی رحمی ،گوش وبینی آنحضرت را برید ، قفس سینه اورا پاره کرد ، و جگرش را درآورد و آن را در دهان خود گذاشت ولی نتوانست ببلعد و آن را از دهان به بیرون انداخت، سپس بر کوه احد بالا رفت و با صدایی بلند چیغ زد: امروز ما انتقام بدر را گرفتیم و جنگ از پی جنگ شعلهور شده است. دربارۀ عتبه بیصبرم و بر مرگ برادرم و کاکایم و پسرش شکیبایی ندارم.
خود را شفا دادم و نذرم را ادا کردم و تو ای وحشی، سینۀ پر از کینه مرا شفا بخشیدی. تا آخر عمر و تا زمانی که در قبرم استخوانهایم بپوسد از وحشی سپاسگزارم ! (سیرة نبوی از ابن هشام، (3 / 97).
ھند همچنین گفت:
در احد، مرا از حمزه شفا بخشیدی، تا آن که شکمش را به خاطر جگرش شکافتم با آنچه که به دست آوردم، غم دردناک و سوزانی که داشتم از من برطرف شد.(سیرة نبوی از ابن هشام،، (3 / 98).و بدین ترتیب هند از جنگ اُحُد با لقبی بازگشت که پس از آن که اسلام آورد، گوشهایش را میآزرد؛ «آکلة الأکباد».(ھنده جګر خور و یا خورنده جگرها!!).
قابل تذکر است که : جرئت هند همانطور که در دوران جاهلیت زبانزد خاص وعام بود، بعد از مشرف شدن به دین مبین اسلام نیز همچنان ادامه یافت و زن قهرمان دوران جاهلیت، به زن قهرمان دوران اسلام مبدل شد؛ تا آن که پیروزی آشکار و وعدۀ راستین الهی تحقق یافت.
مؤرخین می نویسند: در شبی که فردایش مکه توسط سپاه قهرمان اسلام فتح شد، ابوسفیان بن حرب در حالی که مسلمان از نزد رسول صلی الله علیه وسلم بازمیگشت، فریاد میزد: ای گروه قریش... بدانید که من اسلام آوردم، پس تسلیم شوید که محمد آنچنانکه پیش از این شما با او رفتار کردید، با شما برخورد نمیکند؛ کسی که وارد خانۀ ابوسفیان شود در امان است.
در این هنگام هند به سوی ابوسفیان رفت ویخن او را گرفت و گفت: چه بدزعیم ورهبری برای قومت هستی... ای اهل مکه با قوت وصلابت در مقابل مسلمانان به جنگ بپردازید ، باید گفت که شما زعیم بد هستید !
ابوسفیان گفت: وای بر شما به خود غرّه نشوید؛ زیرا که او، با شما چنان رفتاری میکند که قبلاً شما با او نمیکردید. کسی که به خانۀ ابوسفیان درآید، در امان است.
هند گفت : خداوند تو را بکشد، خانۀ تو گنجایش همۀ ما را ندارد.
ابوسفیان گفت: هرکس که دروازه خانه خود را بسته کند ،در امان است و نیز کسی که به مسجد درآید، او هم در امان است.
آنگاه مردم به طرف خانههایشان و مسجد رفتند !.( سیرة ابن هشام، (4 / 47).
درروز دوم فتح مکه، هند به شوهرش ابوسفیان گفت: میخواهم که از محمدپیروی کنم، مرا نزد او ببر.
ابوسفیان گفت: دیروز چنین می گفتی وناسزا می گفتی وامروز در فکر دیگری هستی . هند گفت: به خدا سوگند، جز امشب ندیدم که خدا در این مسجد چنین عبادت شود و حق بندگیش ادا گردد. به خدا سوگند اینها شب را به صبح نمیآوردند، جز آن که مدام در حال نمازگزاردن و قیام و رکوع و سجود بودند.
ابوسفیان به او گفت: آنچه میخواهی انجام بده، و با مردی از اقارب وخویشاوندان خویش نزد محمد صلی الله علیه وسلم بروید .
هند به سوی عثمان بن عفان رفت، تا همراه او نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم برود، هند با گروپ از زنان نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم رفت .
مؤرخین می افزایند هند دراین روز روبند پوشید تا شناخته نشود ، واز عمل زشت که با حضرت حمزه درمیدان جنگ احد بعمل اورده بود ، در حراس بود. او از رسول الله صلی الله علیه وسلم سخت می ترسید ، که مباد اورا مورد مواخذه قرارندهد.
هند گفت:
ای رسول الله، سپاس خدایی را که دین خود را غالب و چیره ساخت، تا ای محمد، رحمت و رأفت تو شامل حال من هم بشود. من زنی هستم که به خدا ایمان دارم و رسولش را تصدیق میکنم. پس نقابش را برداشت و گفت: من هند دختر عتبه هستم.
هند گفت: به خدا سوگند بر روی زمین نزد من کسی از صاحب این خیمه محبوبتر نیست و من از همه بیشتر بر روی زمین اهل خیمه را دوست دارم، که صاحب این خیمه را عزیز میدارند. رسول الله صلی الله علیه وسلم سخنان بیان کرد و برای آنها قرآن خواند و با آنها بیعت کرد.
در این هنگام هند از میان گروپ از زنان گفت: ای رسول خدا، آیا با شما میشود دست بدهیم.
پیامبرصلی الله علیه وسلم فرمود: من با زنان دست نمیدهم. این گفتار من برای صد زن، مانند گفتارم برای یک زن است ! ( مراجعه فرماید به طبقات کبری ابن سعد، (8 / 236) و حدیث صحیح آورده است آن را موطأ دربارۀ بیعت باب آنچه در این مورد آمده، (2 / 982) و نسائی در بیعت، باب بیعت زنان، (7 / 149) آنرا ذکر نموده است .)
حضرت محمد صلی الله علیه وسلم به او گفت: با من بیعت کنید بر این که چیزی را با الله شریک نگردانید .
هند گفت: به خدا قسم، تو بر ما امری را واجب میکنی که آن را بر مردان واجب نمی کنی.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: دزدی نکنید. هند گفت: ای رسول الله ، ابوسفیان مردی بی نهایت بخیلی وخسیسی است .
در حدیثی که توسط حضرت بی بی عایشه رضی الله عنها روایت گردیده ، آمده است :
« دَخَلَتْ هِنْد بِنْتُ عُتْبَةَ امْرَأَةُ أَبی سُفْیَانَ عَلی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم فَقَالَتْ : یَا رَسُولَ الله إنّ أَبا سُفْیَانَ رَجُلٌ شَحیحٌ لا یُعْطِینی من النّفَقَةِ مَا یَکْفِینی ویکفی بَنیَّ إلا مَا أَخَذْتُ مِنْ مَالِهِ بِغَیْرِ عِلْمِهِ فَهَلْ عَلَیَّ فی ذلِکَ مِنْ جُنَاحٍ ؟ فَقَالَ : خُذِی مِنْ مَالِهِ بالمَعْرُوفِ مَا یَکْفِیکِ وَیَکْفِی بَنِیکِ» بخاری (5364) ومسلم (1714).یعنی : هند دختر عتبه زن ابوسفیان نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و گفت : ای رسول الله ! ابوسفیان مرد بخیلی است، به اندازه کافی مصارف زندگی من و فرزندانم را به من نمی دهد، آیا اگر از اموال وی بدون اجازه بردارم بر من گناهی هست؟ فرمود : «از اموالش به اندازه ای که مخارج تو و فرزندانت را کفایت کند؛ به روشی پسندیده بردار» .
همچنان رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: نباید زنا کنید. هند گفت: « آیا مگر زن آزاد هم زنا میکند؟ »
فرمود: و فرزندانتان را نکشید. هند گفت: ما، در صغرات آنها را تربیت میکنیم و هنگامی که به سن بلوغ می رسند ،در جنگ بدر آنها را میکشند و تو و آنها بهتر میدانید. پس عمر بن خطاب (رض) از گفتههای او بسیار خندید و شگفتزده شد.
سپس، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: تهمت نزنید و به دیگران افترا نبندید.
هند گفت: به خدا قسمت تهمتزدن، کار بدی است.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: در کار خیر از من نافرمانی نکنید.
هند گفت: ما در اینجا ننشستهایم که بخواهیم، در امری تو را آشکارا نافرمانی کنیم.
(داستان این مباحثه را میتوانید به تفصیل در : طبقات کبری از ابن سعد، (8 / 237)؛ اصابة، (8 / 205)؛ سیره نبوی از ابن کثیر، (3 / 602). مطالعه فرماید ).
هند که شخصیت استواری داشت، همچنان با رسول الله صلی الله علیه وسلم سخن گفت و سولات خویش از رسول الله صلی الله علیه وسلم مطرح کرد وبه دین اسلام مشرف شد ، ودوباره به خانه برگشت .
مورخین می نویسند :
زمانیکه هند به خانهاش برگشت، با چشم حقارت وغضب به بتی که در خانه اش بود نگاه کر ، آنرا به زمین زد ، وبا ضربه پای خویش آنرا تکه تکه کرد .وخطاب به بت گفت :ما به خاطر تو فریب خوردیم، ما به خاطر تو فریب خوردیم (طبقات کبری، (8 / 237)، اصابة، (8 / 206).
روزها گذشت ، وبا گذشت هر روز در ایمان هند که جدیدآ به دین اسلام مشرف شده بود افزوده می شود .او نه تنها در خانه نشست بلکه با تمام قوت در جهاد با مسلمانان سهم گرفت . وبا شوهر خویش ابی سفیان در جنگ مشهور یرموک، شرکت کرد و به خوبی امتحان خویش را داد. او مسلمانان را تشویق میکرد، تا با رومیان بجنگند و میگفت: با شمشیرهایتان به جنگ بشتابید ای گروه مسلمانان.
مورخین می افزایند که :
ابوسفیان در اواخر زندگی هند را طلاق داد. زنی که در زمان خویش سردار قریش بود ، پول ، دارایی وثروت بزرگی در اختیار داشت ، روزگار دنیا اورا به یک زن فقیر مبدل ساخت ، او زن تاجر پیشه ای بود ، در یکی از روز ها به نزد حضرت عمر (رض ) امیرالمومنین رفت وتقاضای مبلغ چهار هزار درهم قرض از بیت المال رابعمل اورد . حضرت عمر ( رض ) به اخذ این مبلغ از مال بیت المال موافقت نمود ، هند این مبلغ را بطور قرض برداشت وبه دیار کلب رفت و به امور تجارتی مشغول شد .
هند در اواخر زندگی خویش نزد فرزندش (معاویه) که امیر شام بود، رفت و گفت: فرزندم! عمر مرد خوبی است و برای خدا کار میکند . (تاریخ الإسلام: عهد الراشدین. صفحه 298، 299. ) محدثین می نویسند :
هند از بعد از اسلام از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت میکرد و پسرش معاویه (رض) از او روایت میکرد و همچنین عایشه از او روایت کرده است .
در نهایت زندگی هند دختر عتبه در سال چهاردهم هجری وفات یافت؛ زنیکه فرزندش در وصف اش فرموده است : «او در جاهلیت دارای شخصیتی والا و عظیم بود و در اسلام نیز بخشنده و نیکوکار». حسبنالله نعم المولی و نعم الوکیل
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .