
تفسيراحمد سوره فیل
تتبع و نگارش : الحاج امين الدين «سعيدي – سعيد افغاني»
مهتمم و ديزاين: الحاج سليم عابد «پيمان»
سوره الفيل
اين سوره در » مكه مکرمه » نازل شده و داراى 5 آيه است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ ﴿١﴾ أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ ﴿٢﴾ وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ ﴿٣﴾ تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ ﴿٤﴾فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ ﴿٥﴾
برای دانلود نسخه pdf اینجا کلیک کنید.
ترجمه مختصر:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله بخشنده مهربان
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ»(1﴾(ای پیامبر) آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران ( لشكر ابرهه كه براى نابودى كعبه آمده بودند) چه كرد؟!
«أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ »(2﴾آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟!
«وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيـلَ »(3﴾و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد،
«تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ »(4﴾كه با سنگهاى كوچكى آنان را هدف قرارمىدادند.
«فَجَعَـلَهُـمْ كَعَـصْفٍ مَّـأْكُـولٍ »(5﴾سرانجام آنها راهمچون كاه خوردهشده (و متلاشى) قرار داد!
معلومات مؤجز :
سورهٔ فیل از جمله سوره های مکی بوده و دارای( 1) رکوع، (5) پنج آیت، (24 ) بیست وچهار کلمه، (94 ) نودوچهارحرف، و(46) چهل وشش نقطه است.
محتوا کلی سوره فیل:
ايـن سـوره چـنـانـكه از نامش معلوم است، اشاره به داستان تاريخى معروفى ومشهور مى كندكه در سال تولد پیامبر بزرګوار اسلام محمد صلی الله علیه وسلم در مکه واقع شده، و خداوند خانهٔ « كعبه » را از شر لشكرعظيم كفارى كه از سرزمين يمن سوار بر فيل آمده بودند، حفظ كرد.
يـادآورى اين داستان هشدارى است به كفار مغرور و لجوج كه بدانند در برابرقدرت خدا كمترين قدرتى ندارند، خداوندى كه لشكر عظيم فيل را با آن پرندگان كوچك، و آن سنگريزههاى نيم بند « حجارة من سجيل »درهم كوبيد قدرت آنرا دارد كه اين مستكبران لجوج را نيز مجازات كند.
سوره فیل بصورت کل از دو بخش تشکیل شده است:
بخش اول (آیات2-1) اعلام مینماید که هیچ چیز مانع خدا در سرکوب دشمنان دین نیست و امکانات مادی و نقشههای پیچیده آنها یارای مقاومت در برابر اراده پروردگار با عظمت را ندارد.
در بخش دوم (آیات 5-3) روش خداوند در سرکوب دشمنان را بیان میکند و میفرماید: همه عالم لشکر خداست و وقتی خدا بخواهد دشمنان دین را سرکوب کند، از افراد و امکاناتی استفاده میکند که کافران به هیچ وجه فکرش را هم نمیکنند، همان گونه که لشكر عظيم فيل را با آن پرندگان كوچك و آن سنگريزههای خیلی کوچکی در هم كوبيد.
داستان اصحاب فیل:
داستان اصحاب فیل(ابرهه و لشکریان آن ) يكى از داستان های عبرت انگيز ، تاریخی ومعجزه اساء ومشهوری است كه در قرآن عظيم الشان در جمله سایر داستان ها تذكر رفته است .
از مضمون ، محتوای واسلوب بيان این سوره بوضاحت تام فهميده ميشود كه اين سوره در مكه معظمه نزول يافته، وشامل پنج آيه ميباشد.
ناگفته نباید گذاشت که ، اين سوره در سال تولد پيامبر اكرم صلى الله عليه وسلم واقع شده است. وپروردگار با عظمت ما كعبه را از شر لشكر
عظيم كفار كه از سر زمين يمن سوار با فيل آمده بودند حفظ كرد.
این داستان که بنام داستان اصحاب فیل شهرت یافت ، در زمان تولد پیامبر بزرګوار اسلام محمد صلی الله علیه وسلم بوقوع پیوست .
مفسرین در مورد سر آغاز این داستان مینویسند که :
ذونواس یکى از پادشاهان که بر مناطقی یمن زمام امور را بدست داشت و سالها متولی بر یمنسلطنت مىکرد،دریکی از روز ها سفری را به شهر«یثرب» انجام داد ، وی در این سفر تحت تاثیر تبلیغات سحر انگیزی یهودیانى که بدانجا مهاجرت کرده بودند قرارگرفت،تاثیر تبلیغات یهودی به ذونواس به حدی بود که وی دین ابایی خویش را یعنی بت پرستى را رها وبه قبولیت دین یهودی گردن نهاد .
طولىنکشید که این دین تازه بشدت در دل ذونواس اثر گذارد و ازجمله یهودیان متعصب مبدل گشت وافراطیت دینی آن تا سرحدی رسید ، که در نهایت تصمیم اتخاذ کرد که مردمان سایر مناطق جزیرة العرب وبخصوص شهرهائیکه در تحتاداری حکومتی اش قرار دارد ، بدین یهودیت داخل سازد. بناً طی پلان منظم پیروان سایر ادیان را تحت شکنجه، ازار ومظالم مختلف النوع قرار داد تا به اثر این فشار به ناچار مردم دین یهودیت را قبول وازآن متابعت نمایند.
ذونواس توانست در مدتی کوتاه پرگرام دعوتی خویش را بطور دقیق عملی ، وتعداد زیادی از اعراب ها را بدین یهودیت ذونوس داخل گرداند.
مردم«نجران»یکى از شهرهاى شمالى و کوهستانى یمنچندى بود که دین مسیح را پذیرفته و در اعماق جانشان اثر کردهبود و بسختى از آن دین دفاع مىکردند و بهمین جهت از پذیرفتن دین یهودیت سر پیچى وبغاوت کرده و از اطاعت«ذونواس» یهودی سرباز زدند.
ذونواس از این سرپیجی وبغاوت مردم « نجران » خوشش نیامد وبراین عمل شان خشمکین شد وتصمیم گرفت تا آنان را شکنجه ووادر به زور به قبولی دین یهودی نماید.
«ذونواس» برای تحقیق هدف دینی خویش دستور داد تا خندقى بزرگی حفر نمایند، و آتش زیادى در آن افروخته وکسانیکه در مخالفت از اساسات دین یهود باشد، آنان را باید در آتش سوختاند. مبلغین «ذونواس» بتعداد کثیر ی از پیروان مسیحیان نجران را در آن خندق سوختاندن وتعدادی از انسانها را نیز طعمه شمشیر کرده و یا دست، پا، گوش و بینى آنها را بریده، واساسات دینی خویش را بر مردم «نجران » قبولاندن.
مؤرخین تلفات وتعداد کشتهشدگان این مظالم دینی را بیست هزار نفر تخمین زده اند که در تناسب تعداد نفوس آنعصر عدد بسیار زیاد بود. به عقیده گروه زیادى از مفسران قرآنکریم«داستان اصحاب اخدود»که در قرآن کریم(در سورهٔبروج)ذکر شده است، اشاره بهمین ماجرا است.
کلمه « أخدود » به معناى شکاف بزرگ زمین است، و «اصحاب اخدود» جباران ستمگرى بودند که زمین را مى شکافتند و آن را پر از آتش نموده، مؤمنین را به جرم اینکه ایمان دارند در آن انداخته و تا آخرین نفرشان را مى سوزاندند.
« أخدود به زبان عربی الأُخدود » (نام شهری است در جنوب شهر نجران دریمن که در سورهٔبروج (آیه 4 ) در قرآن عظیم الشان تذکر رفته است.
طوریکه متذکر شدیم مردم متدین این شهر به دستور « یوسف ذی نواس » در آتش ظالمانه اصحاب اخدود سوزانده شدند.
مؤرخین مینویسند: نام اصلی حاکم « یوسف ذی نواس » زرعه بن تبان اسعد آبوکرب ولقبش « ذونواس» بود.
مؤرخین همچنان می افزایند: در گیر ودار این مظالم، یکى از سران مسیحیان منطقه نجران توانست از این جنگ وقتل عام جان به سلامت ببرد، وامکانات آنرا یافت که خود را از شر سربازان ذونوس مخفی وقادر به فرار از شهر شود.
این شخصی خود را به دربار امپراطور درقسطنطنیه میرساند، وداستان قتل عام وکشتار فجیع مسیحیان نجران را به امپراطور روم به شد ومد آن قصه نموده وخواستار کمک وانتقام از« ذونواس » می ګردد.
امپراطور روم از شنیدن این داستان غم انگیز و سخت متأثر شده در جواب درخواست کمک اظهار داشت:
کشور شمااز لحاظ جغرفایی بما دور است ولى من نامهاى به«نجاشى» پادشاه حبشه مىنویسم تا وى شما را در این مورد کمک ومساعدت نماید.
امپراطور درقسطنطنیه نامه ای به دربار نجاشی مینویسد، نجاشی با خواندن این نامه لشکری بزرگی ( قرار روایت شصت الی هفتاد هزار) نفر مرد جنگى بهیمن فرستاد،و قوماندانی وسر لشکری این قوای به شخصی بنام «ابرهه» فرزند «صباح»که کُنیهاش ابو یکسوم بود، تسلیم می نماید.
هکذا به روایت دیگری نجاشی در رأس وقوماندانی این قوا شخصی را بنام «اریاط» مقرر می نماید و«ابرهه» راکه یکى از جنگجویان و سرلشکران بود همراه او کرد.
«اریاط»از حبشه تا کنار بحر احمر خود را میرساند واز آنجا توسط کشتی ها خود را به سرزمین یمن میرساند.
ذونواس که از جریان مطلع شد لشکرى مرکب از قبائلیمن با خود برداشته بجنگ حبشیان آمد و هنگامى که جنگشروع شد لشکریان ذونواس در برابر مردم حبشه تاب مقاومتنیاورده، شکستخوردند و ذونواس که تاب تحمل این شکسترا نداشتخود را به بحر انداخته ودر طوفان بحر غـرق شد.
مردم حبشه وارد سرزمین یمن شده و سالها در آنجا حکومتکردند. «ابرهه»پس از چندى«اریاط » را کشت و خود بجاىاو نشست و مردم یمن را مطیع خویش ساخت و نجاشى را نیز کهاز شوریدن او به«اریاط»خشمگین شده بود بهر ترتیبى بود ازخود راضى کرد.
در این مدتى که ابرهه در یمن بود متوجه شد که اعراب آننواحى چه بُت پرستان و چه دیگران توجه واهتمام خاصى بمکه و خانهکعبه دارند،و کعبه در نظر آنان از احترام خاصى دارد و هر ساله تعداد کثیری از مردم یمن به زیارت آن خانه مىروند و قربانیها مىکنند،وکمکم بفکر افتاد که این نفوذ معنوى و اقتصادى مکه و ارتباطىکه زیارت کعبه بین قبائل مختلف عرب ایجاد کرده ممکن است روزى موجب گرفتارى تازهاى براى او و حبشیان دیگرى که درجزیرة العرب و کشور یمن سکونت کرده بودند بشود،و آنها رابفکر بیرون راندن ایشان بیاندازد. لذا براى رفع این نگرانى تصمیمگرفت معبدى با شکوه در یمن بنا کند و تا جائى که ممکن استدر زیبائى و تزئینات ظاهرى آن نیز بکوشد و سپس اعراب آنناحیه را بهر وسیلهاى که هستبدان معبد متوجه ساخته و ازرفتن بزیارت کعبه باز دارد.
معبدى که ابرهه بدین منظور در یمن بنا کردآنرا«قلیس»نامگزاری نمود، و در تجلیل و احترام و شکوه و زینت آن حد اعلاى کوششرا کرد ولى کوچکترین نتیجهاى از زحمات چند ساله خودنگرفت و مشاهده کرد که اعراب هم چنان با خلوص و شور وهیجان خاصى هر ساله براى زیارت خانه کعبه و انجام مراسم حجبمکه مىروند،و هیچگونه توجهى به معبد با شکوه او ندارند. برعکس روزى بوى اطلاع دادند که یکى از اعراب«کنانة»بمعبد«قلیس»رفته و شبانه محوطه معبد را ملوث و آلوده کرده و سپسبسوى شهر و دیار خود گریخته است.
مفسر تفسیر « جلوه های از اسرار قرآن»می نویسد: « می گویند به کلیسای القلیس اهانتی صورت گرفت، کثافاتی در درون عبادتگاه انداخته شد ویا قسمتی از آنرا آتش زدند ، عده ای آنرا رد العمل جوانان قریش در برابر اعلان ابرهه شمرده اند وبرخی آنرا توطئه ابرهه برای تحریک احساسات مسیحیان گرفته اند.»
به همه حال بعد از وقوع این حادثه وآنهم در مشهورترین مرکز عبادی ابرهه ، قهر وغضب به جوش آمد و با خودعهد نمود بسوى مکه برود و خانه کعبه را ویران کرده وقدرت معنوی واقتصادی را به یمنباز گرداند.
ابرهه در سال ( 570 – 571 ) میلادی لشکر عظیم شصت الی هفتاد هزار نفری مجهز با 9 یا 13 فیل با ساز وبرگ بزرگ نظامی بقصد ویرانکردن کعبه و شهر مکه حرکت کرد.
اعراب که از تصمیم ابر هه اطلاع حاصل نمودند، برای دفع حمله امادگی جنگی خویش آغاز نمودند ودر این میان یکی از شیوخ قوم مشهور یمن بنام «ذونفر»قوم خود رابدفاع از خانه کعبه فرا خواند و دیگر قبایل عرب را نیز تحریککرده وطی تلیغاتی حمیت و غیرت آنها را در جنگ با دشمن خانه خدا برانگیخت و جمعى را با خود همراه کرده بجنگ ابرهه آمد.
ولى نیروی قومی اش توان مقابله با نیروی های منظم ابرهه رانداشت، نیرواش شکست می خورد وشخص خودش در اسارت نیروی ابرهه در آمد و چون اورا پیش ابرهه آوردند دستور داد او را بقتل برسانند و«ذونفر» کهچنان دید و گفت: مرا بقتل نرسان شاید زنده ماندن من براى توسودمند باشد.
بعد از اینکه نیرویهای «ذونفر» شکست خورد ونیرو هایش در جنگ در هم شکست، یکی دیگر از روسای قبایل یمنی بنام «نفیل بن حبیب خثعمى» بیرق جهاد را در دفاع از کعبه بلند نمود وکمر جنگ ومقالبله را بر علیه نیرو ی ابراهه براه انداخت ، با تعداد زیادی از مردم قبایل خثم بجنگ ابرهه آمد ولى او نیز بسرنوشت«ذونفر»دچار شد و بدستسپاهیان ابرهه اسیر گردید.
شکست پى در پى قبائل مزبور در برابر لشکریان ابرهه سببشد که قبائل دیگرى که سر راه ابرهه بودند فکر جنگ با او را ازسر بیرون کنند و در برابر او تسلیم و فرمانبردار شوند، و از آنجمله قبیله ثقیف بودند که در طائف سکونت داشتند و چون ابرهه بدان سرزمین رسید، زبان به تملق و چاپلوسى باز کرده و گفتند: مامطیع توایم و براى رسیدن بمکه و وصول بمقصدى که در پیشدارى راهنما و دلیلى نیز همراه تو خواهیم کرد و بدنبال اینگفتار مردى را بنام «ابورغال» همراه او کردند،و ابو رغال لشکریان ابرهه را تا«مغمس»که جائى در چهار کیلومترى مکهاست راهنمائى کرد و چون بدانجا رسیدند
« ابو رغال » مریض شد ومرگش فرا رسید و او را در همانجا دفن کردند، و چنانچهابن هشام مىنویسد: اکنون مردم که بدانجا مىرسند بقبرابو رغال سنگ مىزنند.
همینکه ابرهه در سرزمین«مغمس» رسیدند ،یکى ازسرداران خود را بنام«اسود بن مقصود» مأمور کرد تا اموال ومواشى مردم آن ناحیه را چور وچپاول نموده درایی ومواشی آنان را جمع کرده وبه نزد ابراهه بیاورند.
«اسود»با تعداد کثیر ی از سربازان ابراهه به نواحی چهار اطراف رفته و هر جا مال، گوسفند ویا شترى دیدند همه را تصرف کرده وبنزد ابرهه بردند.
مؤرخین می نویسند در میان این اموال دوصد شتر متعلق به عبد المطلب بود کهدر اطراف مکه مشغول چریدن بودند و سربازان «اسود»آنها را به گروکان گرفته و بنزد ابرهه بردند،و بزرگان قریش که از این ماجرا مطلعشدند نخستخواستند بجنگ ابرهه رفته ومال ومواشی یغما شده خویش را دوبار باز ستانند ولى هنگامى که از کثرت نیروهای ابرهه با خبر شدند از این فکرخویش منصرف گشته و به این ستم و تعدى تن دادند.
در این میان ابرهه شخصى را بنام«حناطه»حمیرى بمکهفرستاد وبرایش گفت:بشهر مکه برو وبعد از تثبیت سران وشیوخ قوم با آنان صحبت نموده وبرای شان بگو ما برای جنگ وخونریزی لشکر کشی نکردیم وهدف اساسی از این لشکر کشی این است تا خانه کعبه را را ویران کنیم . واگر شما مانع پلان ما نشوید ، مرا با جان شما کارى نیست و قصد ریختنخون شما را ندارم.
و چون حناطه خواستبدنبال این مأموریتبرود برایش گفت:اگر حس کردی که سران وشیوخ قوم نیت جنگ را به ما ندارد او را پیش منبیاور.
حناطه بعد از اخذ دستور به ماموریت اعطا شده خویش عازم شهر مکه شد همینکه به شهر مکه رسید به جستجوی رئیس وملک قوم آغاز کرد، باشندگان مکه یکه راست اورا به خانه عبد المطلب راهنمائى کردند،و او نزد عبد المطلب آمد وپیغام ابرهه را برایش رسانید،وبرایش گفت که ابرهه میکوید :
( من قصد جنګ با اهالی مکه را ندارم، آمده ام تا فقط کعبه را ویران کنم، اګر با این خواهش من موافق هستید ، نمایند ه خویش راغرض مذاکره وجرګه نزدم ارسال نماید .)
در این میان مردم مکه با هم جرگه شدند ودر مورد این اقدام تصمیم مشترک را اتخاذ مینمایند. سران مکه بعد از مطاله نامه تهدید آمیز ابرهه سردار مکه عبد المطلب را به منظور مذاکره نزد ابرهه میفرستند .
عبد المطلب در جواب گفت:بخدا سوگندما سر جنگ با ابرهه را نداریم و نیروى مقاومت در برابر او نیز درما نیست،و اینجا خانه خدا است پس اگر خداى تعالى ارادهفرماید از ویرانى آن جلوگیرى خواهد کرد،وگرنه بخدا قسم ماقادر بدفع ابرهه نیستیم.
«حناطه»گفت:اکنون که شما سر جنگ با ابرهه را ندارید پس برخیز تا بنزد ابرهه رفته وموضوع را ایشان در میان بگزاریم .
در این میان عبد المطلب با تعداد ی از فرزندان خودبه سوی مقر حربی ابرهه حرکت کرد قبل از رسیدن عبد المطلب به قرار گاه ابرهه وقبل از ملاقات به ابرهه شخصی بنام «ذونفر» از آمدن عبد المطلب اطلاع حاصل می کند، شخصی را نزد ابرهه فرستاد واز شخصیت بزرگ قومی عبد المطلب را آگاه ساختو بدو گفته شد:که این مرد رهبر وزعیم قریش ویکی از شخصیت های والای این سرزمیناست،و او کسى است که مردم این سامان و وحوش بیابان رااطعام مىکند.
میګویند عبد المطلب مرد قوی هیکل ، دارای ریش مبارک ، مرد چهار شانه ، وسر وصورت نورانی وجذابی داشت .
همینکه عبد المطلب به نزد ابراهه آمد ، ابرهه از دیدن اوسخت تحت تــأثیرش قرار ګرفت. میګویند ابرهه مطابق مشوره که قبلآ مشاورین شان برای بخاطر احترام در باره عبد المطلب برایش گفته بودند، از تاخت خود پایین آمد وروی زمین ونزدیک او نشست.
بعد از عرض سلام ابرهه سر صحبت را با عبد المطلب آغاز کرد وعزم خویش را که ویرانی وتخریب کعبه است با عبد المطلب در میان ګذاشت.
عبد المطلب صحبت های ابر هه را با دقت تام ګوش میګرد ، ودر جریان صحبت هیچ ابراز نظر نمیکرد وچیزی نمی ګفت:
در ختم صحبت ابر هه روی بطرف عبد المطلب نموده ګفت: اګر شما خواهش از من داشته باشید میتوانید بګوید:عبد المطلب به ترجمان ابراهه ګفت: ( سربازان ولشکریان تو دوصد دانه شتر مرا به غارت برده اند، به ایشان هدایت فرماید تا آن را دوباره بمن مسترد نمایند. ) .
ابر هه از این درخواست عبد المطلب سخت در تعجب افتاد به مترجم ګفت: به عبد المطلب بګوید:( هنګامی که شما را دیدم عظمتی از تو در دلم بوجود آمد، ولی شنیدن صحبت شما در مورد مطالبه اموالت از وقارت نزدم کاست، عجب است که در استرداد شتر هایت اصرار داری، ولی در باره کعبه که محل عبادت شما، محل عبادت ابا واجداد تا ن بود، ومن حالا برای تخریب وویرانی اش کمر بسته ام مطلقآ حرفی بزبا ن نمی آوری !! )
عبد المطلب در جواب ابرهه ګفت: ( انا رب الابل وان للبیت ربآ سیمنعه ! ) ( من مالک شتر های خود هستم ومطالبه استرداد دوباره آنرا از شما دارم، این معبد وعبادت ګاه واین خانه مالک دیګری دارد که خود از آن حفاظت خواهد کرد. )
واقعآ همانطور هم شد، زمانیکه لشکریان ابر هه به منطقه وادی محسر میرسند، ابابـیـل ها بر سپاه ابراهه حمله ور شدند. ( تر میهم بحجاره من سجیل ) به پرتاب سنګ های، برلشکر متجاوز ابراهه آغاز مینمایند، واین لشکر شصت الی هفتاد هزار نفری ابراهه را به شکست ورسوای مواجه ساخته، وخانه کعبه را از تخریب وویرانی نجات میدهند، اینست معجزه آسمانی که در دفاع از کعبه که در وادی محسّر به اتفاق افتاده است.
مؤرخین می نویسند:بدنبال این گفتگو،ابرهه دستور داد شتران ومواشی عبد المطلب را به اوباز دهند و عبد المطلب نیز شتران خود را گرفته و بمکه آمد و چونوارد شهر شد بمردم شهر و قریش دستور داد از شهر خارج شوند وشهر را تخلیه کند وبکوهها و درههاى اطراف مکه پناهنده شوند تا از یک طرف جان اطفال وخانواده های خویش را ازخطر سپاهیان ابرهه محفوظ دارند.
عبد المطلب بعد از دستور تخلیه شهر مکه با تعدادی از سران قریش به کنار خانه کعبه آمد وحلقه در خانه را بگرفت و با اشگ ریزان و قلبى سوزان بتضرع وزارى پرداخت و از خداى تعالى نابودى ابرهه و لشگریانش رادرخواست کرد و از جمله سخنانى که بصورت نظم گفته این دوبیت است:
« یا رب لا ارجو لهم سواکا ،یا رب فامنع منهم حماکا ،ان عدو البیت من عاداکا ، امنعهم ان یخربوا قراکا»( پروردگارا در برابر ایشان جز تو امیدى ندارم - پروردگارا حمایت و لطف خویش را از ایشان بازدار - که دشمن خانه همانکسى است که با تو دشمنى دارد - و تو نیز آنانرا از ویرانىخانهات بازدار.)
بعد از دعا اخلاصمندانه در کعبه خود و همراهان نیز بدنبال مردم مکه بیکى از کوههاى اطراف رفتند و در انتظار ماندند تا ببینند سرانجام ابرهه و خانه کعبه چهخواهد شد.
روز موعود حمله بر کعبه:
بعد از اینکه روز موعود حمله بر کعبه فرا می رسد ، لشکر ابرهه در وادی محسر در میان منی ومزدلفه فیل حربی ابرهه بنام محمود ( ماموت ) که در پیشا پیش سربازان در حرکت بود ناگهان از حرکت ایستاد وازرفتن به سوی کعبه امتناع ورزید، با جوپ زدند وبا سیخ های تیز خلاندند، ولی ( ماموت ) از پیشروی بسوی کعبه خود داری می کرد،ولی اگر روی فیل را به سمت دیگری می گردانید ند جُست و چالا براه می افتاد ولی از رفتن به سوی مکه امتناع می کرد .
اولین نشانه شکست نیروی های ابرهه در همان ساعات اول حمله ظاهر شد.
رسیدن ابابیل ها :
مفسرین می نویسند که نیروی های حربی ابرهه تا هنوز مصروف در مهار کردن فیل بودند که ناگهان ابابیل ها از سوی بحر بر وادی محسر سرا زیر شدند،هر یکی از این ابا بیل ها در منقار وچنگال های خویش سنگ ریزه های حمل می کردند وبر سپاه ابرهه فرمی ریختند، بر هر یکی اصابت می کرد به شدت مجروح میشد، واز جراحت ها خون وریم بیرون آمده،گوشت آن گندیده وفرومی ریخت .
تعداد مجروح، تعدادی بقتل رسیدند وتعدادی هم فرار را بر قرار ترجیح دادند.
خود ابرهه نیز از این عذاب وحشتناک و خشم الهى در اماننماند و یکى از سنگریزهها بسرش اصابت کرد،و چون وضع راچنان دید به افراد اندکى که سالم مانده بودند، دستور داد او رابسوى یمن باز گردانندو پس از تلاش و رنجبسیارى که به یمنرسید، گوشت تنش بریخت و از شدت ضعف و بـیحالى در نهایتبدبختى وفات نمود.
عبد المطلب که آن منظره عجیب را مىنگریست و دانستکه خداى تعالى بمنظور حفظ خانه کعبه،آن پرندگان را فرستادهو نابودى ابرهه و سپاهیانش فرا رسیده است، فریاد برآورد و مژدهنابودى دشمنان کعبه را بمردم داد و بآنها گفت: به شهر و دیار خود باز گردید و غنیمت و اموالى که از اینانبجاى مانده برگیریدو مردم با خوشحالى و شوق بشهرباز گشتند. و گویند:در آنروز غنائم بسیارى نصیب اهل مکه شدوقبیله خثعم که از قبائل دیگر در چپاولگرى حریصتر بودند بیشاز دیگران غنیمتبردند،و زر و سیم و اسب و شتر فراوانىبچنگ آوردند.
عده از مؤرخان مینویسند که: در صفوف لشکریان ابر هه مرض چیچک شیوع یافت وباعث هلاکت تعداد زیادی از سربازان گردید.
عده ای دیگری می گویند که پرندگان مذکور در اصل پرندگان گوشت خوار بودند که بعد از تار ومار شدن لشکر وکشته شدن تعداد بیشمار آنان بر اجساد مرده سربازان حمله ور شده اند.می گویند که پرندگان بر آنان سنگریزه ها فرونه ریخته اند ، بلکه رزمندگان قریش از هر سوی بر قطعات مختلف این سپاه ، ذریعه فلاخن های سنگ باران کرده اند، حملات آنان از یک سو، اختلافات داخلی لشکر از سوی دیگر ، شیوع مریضی از جانب دیگر باعث شده است تا ترس ورعبی لشکر را فرا گیرد، به استقامت های مختلفی بطور نا منظم ودر گروه های پراگنده عقب نشینی کنند، مورد حملات پیهم قرار بگیرند وجز عده محدودی همهٔ لشکر نابود شود.
تفسیر سورهٔ:
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصحْابِ الْفِيل» «آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران
( لشكر ابرهه كه براى نابودى كعبه آمده بودند) چه كرد؟!»اين معجزهای مشهود و محسوس، جهت تنبه و عبرت گيری است؛ تا مردم به طاعت و عبادت خدا روی آورند.
«آلم یجعل کیدهم فی تضلیل» آیا بی حاصلی ونابود نساخت چال شان؟ مگر کید و مکر آنان را بی حاصل نساخت ونتائجی به ضرر خود شان تحویل نداد؟ مگر ندیدی که پروردگار با عظمت نگذاشت تیر ابرهه به هدف اصابت کند ، بر عکس سنگی که برداشته بودند که کعبه را ویران ومنهدم کند، این سنگ بر پای خود شان اصابت کرد، آنان طوری سنجیده بودند که از اعتبار کعبه بکاهند، آنرا ویران کند وبا زمین یکسان نماید، برای همین منظور لشکر بزرگ ومجهزی فراهم آورد، بهانه ای برای لشکر کشی ساز ماندهی کردند، احساسات سربازانش خویش تحت بهانه های دینی به حمله عاجل بر کعبه تحریک کردند، دیدیدکه خداوند خیر الماکرین دسیسه اورا خنثی وسپاه مجهزش را یک سره نابود کرد، او وحامیان رومی آنان را خاسر ونامراد ساخت ؟
شکست ونابودی لشکر مجهز ابرهه از اعتبار ومقام بزرگ کعبه را نه تنها متضرر نساخت ، بلکه به همه ثابت کرد که صاحب این خانه مقدس ومعبد یکتا پرستان، خداست، در برابر هر هجومی از آن دفاع خواهد کرد.
«وَ أرْسَلَ عَلَیهِمْ طیراً أبابیلٍ» «و بر سر آنها پرندگانی را گروه گروه فرستاد.»
«ابابیل » نام پرندهی خاص نیست و « طیراً أبابیل» یعنی: پرندگانی فوج فوج در دستههای پراكنده، بر سر آنها فرود آمدند. پس كلمهی "طیراً" به معنای جنس پرندگان است، نه به معنای مفرد پرنده.
و در ماده«ابل»و ابابیل مفسرین تفاسیر مختلفی را ارائه نموده اند ، وهریک از مفسرین در مور شکل والوان این پرندگان تفاسیر مختلفی بعمل اورده اند:
مفسران در تفسیر پرندههاى ابابیل گفتهاند: آنها پرندگانىبودند که از بحر بیرون آمده و سربازان ابرهه را با سنگهائى کهدر منقار داشتند بزدند و آنها نابود شدند...
ابن زید گفته:که آنها پرندگانى بودند که از بحر آمدند،و در رنگ آنها اختلاف کردهاند،برخى گفتهاند سفید بودند، و برخى گویند:سیاه بوده،و قول دیگر آنکه سبز بودند ومنقارهائى همچون منقار پرندگان و دستهائى همچون دستسگان داشتند،و برخى گفتهاند:سرهاشان همچون سراندرندگان بوده...».
«تَرْمیهم بِحِجارةٍ مِن سِجّیل» «كه با سنگهای كوچكی آنها را هدف قرار میدادند.»
« سجيل » در لغت آميختهاى از سنگ و گل را گفتهاند؛ فلذا اصل آن فارسى بوده كه معرّب (تبديل به عربی) شده است.( مفردات راغب، ص398. )
کلمه «سجيل» در قرآن عظیم الشان سه بار مورد استعمال قرار گرفته است ، دو بار با تعبير «واَمطَرنا» (بر آن ها بارانديم) در آيه 182 سوره هود و آيه 45 سوره حجر آمده است و يك بار هم با تعبير «تَرميهِم» (پرتاب كرديم) در سوره فيل.
و در رابطه با سنگهایی كه بر سر اصحاب فیل بارید، دو مطلب بی نهایت قابل دقت است:
اول: آن سنگها که به هریکی از سربازان ابرهه اصابت میكرد، بدن آنان سوراخ نموده وآنان را بقتل میرساند .
دوم: با باریدن آن سنگها میان لشكر ابرهه مرض حصبه و آبله پیدا شد، که عدهای به حالت مرض به زمین افتادند و برخی مردند. این حوادث موجب فرارسربازان شده و نتوانستند در آنجا بمانند. (قرشی، سید علی اكبر؛ تفسیر احسن الحدیث، تهران، چاپ سوم، جلد 12، صفحه 360. )
برخى از دانشمندان معاصر عقیده دارند که این پرندگانعبارت بودند از میکروبهائى که حامل طاعون بودند،و یا پشهمالاریا بودند،و یا میکروب آبله بودهاند،و در آیه شریفه همکلامى که منافات با این نظریه و معنى باشد وجود ندارد، وبدین ترتیب منقول با معقول با هم متحد و موافق خواهدشد...»
علمای ومفسرین معاصر می افزایند :«و ما هم این نظریه را پسندیده و تایید مىکنیم، بخصوص کههیچ مانعى نه لغوى و نه علمى براى رد این نظریه وجود نداردکه مانع تفسیر پرنده به میکروب گردد،و بسیار اتفاق افتادهکه طاعون در لشگرها سرایت کرده و آنها را به هزیمت ونابودى کشانده.»( «اعلام قرآن»)
همچنان مفسرین در باره«سجیل»گفتهاند: گل متحجر بوده،و قول دیگرآنکه گل بوده،و قول سوم آنکه:سجیل،همان«سنگ وگل»است،و قول دیگر آنکه سنگى بوده که چون به سوارمىخورد بدنش را سوراخ کرده و هلاکش مىکرد،و عکرمهگفته:پرندگان سنگهائى را که همراه داشتند مىزدند و چونبه یکى از آنها اصابت مىکرد بدنش آبله در مىآورد،و عمروبن حارث بن یعقوب از پدرش روایت کرده که پرندگان مزبورسنگها را بدهان خود گرفته بودند،و چون مىانداختند پوستبدن در اثر اصابت آن تاول مىزد و آبله در مىآورد.
تاثير سنگريزهها از طرق طبيعي يا قدرت الهي:
با نگاهي گذرا به سورهي فيل و داستان تاريخي آن در مييابيم كه هلاكت اصحاب فيل از طرق عادي و طبيعي نبوده بلكه قدرت مافوق قدرت طبيعت در آن دخالت داشته است چرا كه:
الف. برخاستن پرندگان كوچك و همراه آوردن سنگريزهها و هدف قراردادن افرادي خاص، و متلاشي كردن لشكر عظيم و... نشان از آن دارد كه كسي آنها را هدايت كرده است و خود به تنهايي و از طرق عادي قادر به چنين كاري نبودند.
ب. اين ماجرا نشان ميدهد كه معجزات و خوارق عادات، لزومي ندارد كه به دست پيامبر ظاهر شود بلكه در هر شرائطي كه خدا بخواهد و لازم بداند، انجام ميگيرد.
( تفسير نمونه، مكارم شيرازي، جلد 27، صفحه 343. )
ج. نقل داستان اصحاب فيل از طريق وحي الهي و بيان اين نكته كه هلاكت اصحاب فيل معجزه بوده، دليل ديگري بر مدعاي ماست.
د. بعد از آنكه سورهي فيل نازل شد به علت مشهور بودن آن و مشهود بودن معجزهي الهي در هلاكت آنها، قريش هيچ گونه اعتراضي در مورد نزول اين سوره نكردهاند.
اما اينكه آيا سنگريزهها ميتواند غير از سنگهاي معمولي و داراي مواد هستهاي باشد، بايد گفت:
اولاً: خداوند داراي قدرت بيمنتهاست و قادر است از يك سنگريزه يا گل معمولي، شخصي يا گروهي را به هلاكت برساند. «و كان الله علي كل شي قدير.»( سوره نساء 133 )
ثانياً: همچنين خداوند قادر است پرندگان را به مكاني بفرستد تا سنگريزههايي بردارند كه قدرت اتمي داشته باشد كه اگر آزاد شود، انفجارعظميي توليد كند.
وطوریکه یاد اور شدیم برخی از مفسرین احتمال دادهاند كه آن پرندگان، امراض آبله و حصبه را شيوع دادند و اصحاب فيل كشته شدند. ( تفسير جزء عم، شيخ محمد عبده، دار و مكتبه الهلال، بيروت، 1985، جلد 1، صفحه 160.)
ولي اينها در حد يك احتمال است و هلاكت اصحاب فيل نشان از معجزه الهي میباشد .
طوریکه در فوق ملاحظه فرمودید اصحاب فیل با تمام شوکت و قدرت آمده بودند تا کعبه را ويران سازند، و خداوند با لشگرى به ظاهر بسيار كوچك و ناچيز، آنها را درهم كوبيد؛ پس فيلها را با پرندههاى كوچك، و سلاحهاى پيشرفته آن روز را با سنگريزه از كار انداخت، تا ضعف و ناتوانى اين انسان مغرور و خيرهسر را در برابر قدرت الهى ظاهر و آشكار سازد.
در ادامه، آنها را به زراعت و برگی كه دانهاش خورده شده و كاه آن باقی مانده، تشبيه نموده است:
«فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مأكُول» «در نتیجه آنها را همچون كاه خردشده قرار داد.»
منظور اين است كه اصحاب فيل بعد از هدفگيرى مرغان ابابيل یا به صورت جسدهاى بىروح در آمدند، و يا سنگريزهها، با شدت حرارتی که داشتند، اندرونشان را سوزانيد. (تفسيرالميزان، جلد20،صفحه 362.)
پروردگار با عظمت ما بعد از بیان و شرح نابودى وشکست اصحاب فیل و سربازان
« ابرهه » ، در اولین آیه سوره قریش كه در واقع تكملهاى براى سوره فیل است، مىفرماید: «لِإیلافِ قُرَیْشٍ1إیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ2فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ3الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ4 (
(1) اصحاب فیل را نابود کرد ( برای الفت دادن و مأنوس کردن قریش ) به یکدیگر و به مردم و سرزمین مکه ، تا ظهور پیامبر خاتم را دریابند و به او بگروند) .
(2) الفت دادنشان در سفر وکوچ های زمستانی ( به سوی یمن ) و سفر وکوچ تابستانی
( به سوی شام).
(3) پس باید پروردگار این خانه ( کعبه معظمه ) را بپرستند.
(4) آن خدایی که آنها را در گرسنگی طعام داد و از ترس ایمنی بخشید.
در سوره قریش با تمام صراحت بیان می گردد که : ما لشكر فیل را نابود كردیم، و آنها را همچون كاه درهم كوبیده شده متلاشى ساختیم تا قریش با این سرزمین مقدس الفت گرفته و مقدمات ظهور پیامبر اسلام فراهم گردد.
منظور از « الفت » که به معنى اجتماع توأم با اُنس، انسجام و التیام بوده، ایجاد الفت میان قریش و سرزمین مقدس مكه و خانه كعبه است؛ و منظور از« رحلت قريش» مسافرت آنان از مكه به بيرون براى تجارت است.
با این بیان معلوم شد که خداوند به قريش اين عزت و احترام را ارزانى داشت تا با مسافرت های زمستانى و تابستانى مانوس شده و امر معاش آنها بگذرد؛چرا که قریش و تمام اهل مكه به خاطر مركزیت و امنیت این سرزمین در آنجا سكونت گزیدند و بسیارى از مردم حجاز هر سال به آنجا آمده و مراسم حج بجا مىآوردند و با مبادلات اقتصادى و ادبى و... از بركات مختلف این سرزمین استفاده مىنمودند.
عام الفيل سال تولد پیامبر اسلام :
مطابق روایات اسلامی مورخین می نویسند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم روز دوشنبه به دنیا آمده است. همچنین اکثر آنان، تولد پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم را در دوازدهم ربیع الاول تاریخ دقیق بحساب می اورند (صحیح السیرة النبوی، ابراهیم العلی، صفحه 41.)
همچنین مورخین دراین مورد اجماع دارند که پیامبر صلی الله علیه وسلم در «عامالفیل » به دنیا آمده است. مادرش به هنگام تولد او در خانه ابوطالب در شعب بنیهاشم زندگی می گرد «السیرة النبویه ، ابن کثیر، جلد 1، صفحه 47.)
در روایت از ابن عباس منقول است که : پيامبر صلى الله عليه وسلم در عام الفيل تولد يافت. ابى حويرث گويد شنيدم كه عبد الملك مروان به قباث بن اشم گفت:
«اى قباث تو بزرگترى یا پیامبر صلی الله علیه وسلم ؟» قباث گفت: «پیامبر خدا از من بزرگتر بود و من از او سالمندترم، پیامبر صلی الله علیه وسلم به سال فيل تولد يافت.»
مخرمه گويد: «من وپیامبر صلی الله علیه وسلم هر دو به عام الفيل تولد يافتيم.» از ابن اسحاق روايت كردهاند كه پيامبر صلى الله عليه و سلم در عام الفيل به روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول تولد يافت . ( تاريخالطبري/ترجمه،جلد 2،صفحه :707 ) «و كان مولد رسول الله في عام الفيل، بينه و بين الفيل خمسون ليلة، ،ميلاد رسول خدا صلی الله علیه وسلم در عام الفيل واقع شد و ميان آن و واقعه فيل پنجاه شب فاصله بود.»
(تاريخاليعقوبى،جلد 2،صفحه :7 )
قال أبو إسحاق: إبراهيم بن المنذر: هذا وهم، و الذي لا يشك فيه أحد من علمائنا: أن رسول الله، صلّى الله عليه و سلّم، ولد عام الفيل، و بعث على رأس أربعين سنة من الفیل .(دلایل النبوة ، جلد اول صفحه 79 ) .
محمد بن عمر از هشام بن سعد، از زيد بن اسلم، از عبد الله بن علقمة بن فغواء، و اسحاق بن يحيى بن طلحه از عيسى بن طلحة، از ابن عباس، و موسى بن عبيده، از محمد بن كعب، و محمد بن صالح از عمران بن منّاح و قيس بن ربيع از ابن اسحاق، از سعيد بن جبير، و عبد الله بن عامر اسلمى از دختران ابو تجراة، و حكيم بن محمد از پدرش، از قيس بن مخرمة همگى متفقا براى من نقل كردند كه پيامبر صلی الله علیه وسلم در عام الفيل متولد شده است.
يحيى بن معين از حجاج بن محمد، از يونس بن ابى اسحاق، از سعيد بن جبير، از ابن عباس نقل مىكرد كه مىگفت پيامبر در عام الفيل متولد شده است.(الطبقاتالكبرى / ترجمه ،جلد1،صفحه :92)
قيل إنه ولد في شعب بنى هاشم، و لا خلاف أنه ولد عام الفيل ؛ قيل. إنه ولد أول اثنين من ربيع الأول، و قيل: لاثنتي عشرة ليلة خلت منه عام الفيل، إذ ساقه الحبشة إلى مكة في جيشهم يغزون البيت، فردّهم الله عنه، و أرسل عليهم طيرا أبابيل. ( الاستيعاب،جلد 1،صفحه :30 )
و قد روى عن أبي جعفر محمد بن علي بن حسين عليهم السلام: أن قدوم الفيل للنصف من المحرم، و بين الفيل و بين مولد رسول الله صلّى الله عليه و سلم خمس و خمسون ليلة .
( از امام باقر عليه السلام روايت شده كه آمدن اصحاب فيل در نيمه محرم بود و بين ولادت پيامبر صلی الله علیه وسلم با جريان اصحاب فيل پنجاه و پنج شب فاصله بوده است.( البدايةوالنهاية،جلد 2،صفحه :262 ) (تفصیل موضوع را میتوان در : تاريخ طبري ترجمه، جلد2،صفحه:707 تاريخاليعقوبى،جلد2،صفحه:7 دلائلالنبوة،جلد 1، صفحه:79 الطبقاتالكبرى/ترجمه،جلد 1،صفحه:92 البدايةوالنهاية،جلد 2،صفحه :262 مطالعه فرماید.)
سایر روایات درمورد تولد پیامبر درعام الـفـیـل:
طوریکه گفتیم مشهور نویسندگان اسلامی تاریخ تولد رسول الله صلی الله علیه وسلم را عام الفیل ( همان سالی که ابرهه به خانه خدا حمله کرد ) می دانند .
بعضی گفته اند 40 روز پس از حمله ابرهه ، بعضی گفته اند 50 روز پس از حمله ابرهه . امام باقر علیه السلام هم این را تایید می کند که : حمله فیلها در 15 محرم بود. و رسول الله 55 روز پس از آن به دنیا آمد . دیگران گفته اند که عام ا لفیل ده سال قبل از تولد حضرت بود .
این سخن ا بن ابزی بود. بعضی دیگر گفته اند عام الفیل 23 سال قبل از تولد حضرت رسول الله بود که این سخن شعیب بن شعیب است.
بعضی هم در یک قول نا مانوس گفته اند حضرت رسول در سال سی ام عام الفیل به دنیا آمده است. این سخن موسی بن عقبه از زهری است. بعدی هم گفته اند رسول ا لله 40 سال پس از عام الفیل به دنیا آمد که این سخن ا بن عساکر ا ست و این هم قابل پذیرش نیست.
خلیفه بن خیاط با چند واسطه از کلبی و او از ابی صالح و ابی صالح از ابن عباس نقل می کند که رسول الله در 15 سال قبل از عام الفیل متولد شده است. که البته این سخنی غیر قابل باور است.اما خود خلیفه بن خیاط می گوید که پیامبر در سال فیل ( عام الفیل ) به دنیا آمد. ( البدایه و النهایه ، ابن کثیر ، بیروت: دارالفکر ، 1407 / 1986 ، جلد 2 صفحه 262 .)
تاریخ وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم:
اکثریت مطلق از تاریخ نویسان در اثر خویش می نویسند که پیامبر صلی الله علیه وسلم در روز دوشنبه دوازدهم ربیعالاول سال یازدهم هجری بعد از زوال آفتاب و در سن 63 سالگی دار فانی را وداع گفت. ( تفصیل موضوع را میتوان در : صحیح مسلم، کتاب الفضائل، جلد 4، صفحه 1825.مطالعه فرمود ) .
آیا کعبه هم منهدم خواهد شد:
قبل از اینکه در مورد منهدم شدن کعبه مطلب را بنویسم لازم به یاد اوری است که : ساختمان کعبه 10 بار اعمار وبنیان آن گذاشته شده است.
از جمله بنیان آن توسط الملائکه، بنیان که توسط ادام علیه السلام ، بینان که توسط شیث علیه السلام ، بنیان که توسط ابراهیم علیه السلام و پسرش اسماعیل ، بنیان العمالقه، بنیان جرهم ، بنیان مضر، بنیان قریش ، بنیان عبدالله ابن زبیر ، وبنیان حجاج ابن یوسف الثقفی .
ساختمان فعلی کعبه از زمان حجاج بن یوسف ثقفی و بازسازی همان ساختمان در دوران خلافت « سلطان مراد چهارم » از پادشاهان عثمانی است که در سال ۱۰۴۰ هجری بر اثر سیلاب در داخل مسجد الحرام و تخریب آن از نو باسازی گردید. این ساختمان استحکام و قدرتمندی کامل دارد، که تا بحال پابرجا و استوار ماندهاست.
یادداشـت:
سلطان رابع (چهارم ) از جمله اولین پسر احمد اول از کوسم سلطان ویکی از خلفای امپراتوری ترک عثمانی بوده که بعد از برکناری مصطفی اول (1624 تا 1640 ) بر قلمرو عثمانیحکومت میکرد .
سلطان مراد چهارم درسن یازده سالگی به مقام سلطنت رسیده است ، در زمان حکومت وی لشکر کشی های متعددی صورت گرفته است که از جمله میتوان از لشکر کشی: به قفقاز ، آذربایجان ، ایران ، ایروان وتبریز نام بر. در زمان حکومت او بود که : صفویان ،بغداد وبین النهرین در تصرف امپراتوری عثمانی در امد .
مراد چهارم بعد از همه این خدمات وفتوحات که بنفع اسلامی ومنافع حکومت عثمانی انجام داد بالاخره در سال ۱۶۴۰ میلادی آنهم در سن ۲۷ سالگی در اثر ابتلا به مریضی نقرس ار این دنیا فانی چشم پوشید . انا الله وانا الیه راجعون.
آیا در آخر الزمان کعبه منهدم می شود؟
در حدیثی که امام احمد آن را در مسند خود از ابوهریره نقل میکند آمده است، رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: « یبایع لرجل ما بین الرکن و المقام و لن یستحل البیت إلا أهله، فإذا استحلوه فلا یسأل عن هلکة العرب، ثم تأتی الحبشة فیخربونه خرابا لا یعمر بعده أبدا و هم الذین یستخرجون کنزه»
(میان رکن (حجر اسود) و مقام ابراهیم به مرد صالحی بیعت داده میشود، تنهاساکنان مکه بیت را حلال میدانند، هرگاه اهل مکه حرمت بیت را حلال بدانند، آن روز از هلاک شدن اعراب سوال نکن. سپس مرد حبشی میآیند. بیت را خراب میکنند و چنان خراب میشود که بار دیگر آباد نمیشود و آنان کسانی هستد که خزانه بیت را بیرون میآورند). (سلسلة الاحادیث الصحیحة: (1/245).
از امام احمد در مسند روایت شده که رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمودند: خانه کعبه را ذوالسویقتین از حبشه تخریب میکند و زیور آن را به غارت میبرند و غلاف آن را بر میدارد. آن صحنه چنان برای من واضح است که گویی من او را میبینم که با بیل و کلنگ خود ساختمان کعبه را منهدم میکند.
در صحیح بخاری آمده است، رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمودند:«کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ أَسْوَدَ أَفْحَجَ یَنْقُضُهَا حَجَرًا حَجَرًا یَعْنِی الْکَعْبَةَ » (مثل اینکه من نگاه میکنم، مردی سیاه رنگ با ساق کوتاهی، تک تک سنگهای کعبه را میشکند.) ابن کثیر در نهایة سند آن را صحیح قرار داده است: (1/178).
در صحیح مسلم از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده که رسولالله صلی الله علیه وسلم فرمود: کعبه را مردی ساق کوتاه از اهل حبشه تخریب میکند. ذوالسویقتین بدان جهت نام دارد که قدمهای کوچکی دارد. (سویقه، تصغیر، ساق است. مردم حبشه اغلب ساقهای کوتاه و باریکی دارند).
اکنون این سوال مطرح میشود که خداوند مکه را حرم قرار داده است، با این وصف چگونه آن مرد حبشی کعبه را منهدم میکند؟
جواب: امن بودن حرم برای همیشه نیست. بلکه ضرب الاجلی دارد و آن نزدیک شدن قیامت و خراب شدن دنیا است.
امام نووی میفرماید: برای آن زمان این دیدگاه صحیح است و الا حکم شرعی برای همه بندگان لازم است و خداوند آن را بر بندگانش الزامینموده است و هرگاه انسانی متمرد حرمت کعبه را پایمال کند، خداوند جلو او را میگیرد.
همانطور که با ابرهه چنین کاری صورت گرفت. گاهی به خاطر مصلحت و حکمتی که خداوند در نظر دارد جلو چنین جنایت کارانی را نمیگیرد، آنطور که با قرامطه، آنانی که حرمت بیت را شکسته و در کنار حرم امن الهی جنایات ناگفتنی را مرتکب شدند. چیزی صورت نگرفت، این سنت برای ذی الخلصه هم تکرار میشود. ( تفصیل موضوع در کتاب « قیامت صغری و کبری» ؛ دکتر عمر سلیمان اشقر میتوان مطالعه فرماید .
کعبه ملایکه:
در شریعت اسلامی آمده است که : ملایکه مانند انسانهای روی زمین مکانی مشابه به کعبه را در آسمان دارا میباشند که به دورا دور آن مصروف طواف هستند ،و قرآن عظیم الشان این مکان را به «بیت المعمور» مسمی نموده ومحل آنرا در آسمان هفتم معرفی داشته است.
قرآن عظیم الشان میفرماید : در آسمان هفتم فرشتگان کعبهای دارند که در آنجا مراسم حج خود را بجا میآورند. این کعبه بیت المعمور نام دارد و در سورهی « طور» وپروردگار با عظمت ما به آن چنین سوگند یاد کرده است :« وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ» )سوره طور: آیه 4)
امام ابن کثیر در تفسیر این آیه مینویسد : «...ثُمَّ رُفِعَ لِی الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ فَقُلْتُ یَا جِبْرِیلُ مَا هَذَا قَالَ هَذَا الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ إِذَا خَرَجُوا مِنْهُ لَمْ یَعُودُوا فِیهِ آخِرُ مَا عَلَیْهِمْ» «سپس بیت المعمور را به من نشان دادند گفتم: ای جبریل این چیست؟ گفت: این بیت المعمور است.
هر روز هفتاد هزار ملائکه داخل آن می شوند و هنگامی که از آن خارج می شوند دیگر برای بار دیگر در آن باز نمیگردند». ( بخاری (3207) ، ومسلم (164).
یعنی این فرشتگان در بیتالمعمور عبادت میکنند و مانند اهل زمین که کعبهی خود را طواف میکنند؛ بیتالمعمور کعبهی ساکنان آسمان هفتم است.
از این رو رسولالله صلی الله علیه وسلم ابراهیم خلیل علیه السلام را آنجا دید که به دیوار آن کعبه تکیه زده و نشسته بود. زیرا او بنیانگذار کعبهی زمین است، و پاداش از نوع و جنس عمل است».
امام ابن کثیر در بارهی نقطهی وقوع بیت المعمور میفرماید: « بیت المعمور در مقابل و به موازات کعبه قرار دارد، و اگر بیفتد روی کعبهی مکه می افتد، و یادآور شده که در هر آسمانی خانهای وجود دارد که ساکنان آسمان در آن عبادت میکنند، و خانهای که در آسمان دنیا است (بیت العزّة) نام دارد.
روایت ابن کثیرمبنی بر اینکه بیت المعمور درموازات کعبه قرار دارد، در واقع از حضرت علی رضی الله عنه روایت شده است.
ابن جریر (رض) از طریق خالد بن عرعره نقل کرده و میگوید: شخصی از حضرت علی رضی الله عنه سؤال کرد:
بیت المعمور چیست؟ حضرت علی در جواب فرمود: « بیت فی السّماء یقال له الضراح بحیال الکعبة من فوقها، حرمته فی السّماء کحرمةهذا فی الأرض یصلّی فیه کلّ یوم سبعون الف ملک و لا یعودون الیه أبداً ». ( ابن حجر: فتح الباری: 2/308. ) یعنی: خانهای است که در آسمان هفتم در موازات خانهی کعبه قرار دارد و ، بیت معمور در آسمان چنان مورد احترام است که خانهی کعبه در زمین مورد احترام است. هر روز هفتاد هزار مائکه آن را زیارت میکند، و تا پایان عمر فرشتگانی که یک بار وارد آن شدند دیگر نوبت زیارت به آنها نمی رسد.
شیخ ناصر الدین البانی جز عرعره سائر رجال این سند را ثقه دانسته است، و در رابطه با عرعره میگوید: او مستور الحال است.... و آلبانی یادآور شده که روایت صحیح مرسل شاهد این روایت است و میفرماید: قتاده میگوید: برای ما نقل شده که روزی رسول الله صلی الله علیه وسلم از اصحاب پرسید:« آیا میدانید بیت المعمور چیست؟ صحابه عرض کردند: خدا و رسولش بهتر میدانند. فرمود: بیت المعمور مسجدی در آسمان که کعبه زیر آن قرار دارد، بگونهای که اگر بیفتد روی کعبه می افتد... ».
سپس محقّق (البانی) گفت: « خلاصهی سخن اینکه جمله «حیال الکعبه» با توجه به کثرت طُرُق حدیث ثابت است و صحت آن از لحاظ اصول علم حدیث مورد تایید است». ( برای معلومات مزید مراجعه فرماید به: « سلسلة الأحادیث الصحیحة» شماره 477. )
صدق الله العظیم و صدق رسوله نبی الکریم.
فهرست:
ترجمه مختصر:
محتوای کلی سوره فیل
داستان اصحاب فیل
روز موعود حمله بر کعبه
رسیدن ابابیل ها
تفسیر سوره
تاثير سنگريزهها از طرق طبيعي يا قدرت الهي
عام الفيل سال تولد پیامبر اسلام
سایر روایات درمورد تولد پیامبر در عام الفیل
تاریخ وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم
آیا کعبه هم منهدم خواهد شد ؟
کعبه ملائکه
آیا در آخر الزمان کعبه منهدم می شود؟
کعبه ملایکه
منابع و مأخذ های عمده:
- تفسیر وبیان کلمات قرآن کریم (تالیف شیخ حسنین محمد مخلوف واسباب نزول علامه جلال الدین سیوطی ترجمه از عبد الکریم ارشد فاریابی
- تفسیر انوار القرآن - نوشته: عبدالرؤ ف مخلص هروی
-فیض الباری شرح صیح البخاری داکتر عبد الرحیم فیروز هروی
- تفسیر طبری - امام المفسرین
- تفسیر المیزان
- تفسیر پرتوی از قران
- تفسیر القرآن الکریم - ابن کثیر (متوفی سال 774 هـ)
- مفردات الفاظ القرآن،از راغب اصفانی
- جلوه های از اسرار قرآن حکمتیار
- تفسیر معارف القران مولف حضرت علامه مفتی محمد شفیع عثمانی دیوبندی مترجم مولانا محمد یوسف حسین پور
- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب (متوفی سال 1387 هـ)
- تفسير نور تألیف دکتر مصطفی خرّم دل
- تفسیر کابلی (تالیف :شیخ محمود الحسن دیوبندی مترجم : هیاتی از علمای افغانستان)
- صحیح مسلم
- صحیح البخاری
برای مشاهده دیگر تفاسیر بر روی سوره های زیر کلیک کنید.
بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .